همه غرق مستند حیات وحش چایی میخوریم
"گله ی گرگا به بچه گاومیشا حمله میکنن گاو میشای بزرگ سال رگ غیرتشون باد میکنه بدو بدو میان به گرگا حمله میکنن و دور بچه ها رو میگیرن ...گرگا که کمترن عقب نشینی میکنن"
حالا واکنش خانواده ی ما
پدری: ا ا ا ا بگییییر دیییییییگه بی عرضه !(به گرگا میگن)
خواهری :آخییییییی نگرفت ، خیلی گرسنه بودااااا
مادربزرگی:حالا یکی تونو میخوردن نمی مردین که این همه اید!!!! (به گاومیشا میگن )
انقدر خانواده ی رقیقی هستیم ما ...اصلا تفاوت نشان خانوادگی ماست...
تازه اینا که خوبن خوبترم داریم :
من:اون سفیدا که دنبال گاومیشا میدویدن چی بودن؟
پدری: /
خواهری:|
مادربزرگی :O
گرگا :)))))))
از یه خونه ی خالی میشه استفاده های متعددی کرد
یکی از مصارفش اینه که در سکوت کامل انقدر کتاب بخونی تا جونت دربیاد ...سااااعتها و ساعتها
استفاده ی دلچسبیه مخصوصا در دوران کنکور
امتحان کنید :)
تو که نیستی حتی حال گلدان های خانه هم خوب نیست از دست من آب نمیخورند اصلا
دل میوه های یخچال هم برایت لک زد
و شعله ی اجاق گاز که من را نمیشناسد غریبی میکند و روشن نمیشود
ببین مامان حتی اثاث خانه هم بهانه ی تو را میگیرند
پ.ن:مادری رفته زیارت ارباب کربلا ،دلتنگ رایحه ی لباسشم و دلخوش دعای گوشه ی صحنش ...
از فضای سنگین کلاس و استاد اعصااااب خرد کن به بهانه آن تراک فرار میکنیم و میزنیم به شلوغی خیابون ولیعصر
خیلی مصمم خرکش کنان منو میبری تو یه کافه جدید که امروز کشف کردی . خعلی با کلاس دو تایی قهوه موکا سفارش میدیم و از اول تا عاخر با هر قلپ قهوه یه دونه از غر غراتو قورت می دم. بلند که میشیم حال تو خوبه اصلا هر دومون شنگول شدیم !
اول قپی میای که من حساب میکنم و ده تومنی تو میگیری دستتو هی منو میزنی کنار، بعد یهو قبضو میدی دستم .رنگم مثل رنگ خودت میپره و شنگولی تبدیل به خماری میشه! تند تند پولامونو از سوراخ سمبه های کیفمون بیرون میکشیم و به زور جورش میکنیم و برای هر قهوه پونزده هزار تومن اخ میکنیم و مثل تیر از چله ی کمون از مغازه درمیریم که یه وخت بابت نفس کشیدن هوای گرمش و دید زدن شیرینیای پشت ویترینش عوارض اضافه نشه به قبض ...
تو سرما میدویم تا به کلاس بعدی برسیم منم هی دارم بهت غر میزنم بابت پیشنهادت و دوتایی میخندیم و فحش میدیم به مردک سیبیلوی قهوه ساز ...
عاخر سرم میگی کاش حداقل گفته بودیم یه قاشق شکر اضافه رو بریزه بیشتر بیارزه!!!
من دوباره شروع میکنم به غر زدن
و تو فقط میخندی :))))))
خب من از این بیشتر چی میخوام؟تو داری میخندی!
عشق یعنی
فقط یک بار ملاقاتش کنی و بقیه ی عمرت رو
با خاطره و رویای همون یک بار زندگی کنی
روزا بهش فکر کنی
و شبا خوابشو ببینی
مادری در حال حرص خوردن:
تو یه چیزی موقع حرف زدن بهشون میگی...پسرای دسته گل مردم مثل مار گزیده ها از خونه ما فرار میکنن !!!
من در حال زدن یک لبخند کااااااملا نامحسوس :
گفته بودم اگر خواستگار راه بدی خودت باید زنش بشی ...خودت جدی نگرفتی
کار به جایی میرسه که واسه بیداریت کمه
تو خوابم مشمول عذاب الهی میشی ...
اون موقع دیگه وقتشه که بری بمیری خب؟
برو بمیر ... لعنتی طلسم شده :)
قصد تایید مسخره بازیای این فمنیستای بی معنی رو ندارم
اما به نظرم فرضیه ی دنیای بدون موجود مذکرم همچین چیز بدی از آب درنمیادااااا، مثلا :
بوی سیگار همه جا نبود
توی مهمونیا همش حرف سیاست نبود
هیچ کسی نبود که منت پول درآوردنشو سرت بذاره
هیچ زن مطلقه ای وجود نداشت
به هیچ دختری نمیتونستی بگی ترشیده
توی خیابون قدم به قدم متلک نمیشنیدی
کسی نبود دنبال خالی بستن، خودنمایی و ساختن هیکل گلدونی باشه ...
به کسی راجع به همممممممه چی جواب پس نمیدادی
کسی نبود به خونه داری ، دستپخت ،لباس پوشیدن ،حرف زدن و دوستات ایراد بگیره
کسی به خاطر قمه کشی آش و لاش نمیشد
آمار جرایم و بزه کاری به زیر یک دهم میرسید وهزااااااار فواید دیگر که در این مقال نمیگنجد
برای مشکل بقای نسل هم می شد از روش گردافشانی استفاده کرد …
فرضیه ی قابل تاملی به نظر میرسه
کاش خدا سریع ردش نمیکرد