شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

دختران شهر من ۳

داشتم خواب میدیدم 

یادم نمیاد طبق معمول سر جلسه کنکور بودم یا داشتم توی خوراکی های خوشمزه شنا میکردم یا دنبال دمپایی ابری خواهرم توی کاخ سفید میگشتم ...هر خوابی بود مسالمت آمیز بود و خبری از جیغ و داد و استرس و دعوا نبود...

اما یهو حس کردم یه جمعیتی با مینی بوس ریختن تو خوابمو شروع کردن به زدن همدیگه و فحشای ناموسی دادن یه زن صدا کلفتی هم اون وسط نعره میکشید!!! صدا هی واضح و واضح تر شد تا جایی که متوجه شدم با چشمای باااااااااز رو تختم نشستم و بیدار شدم! 

موضوع غیر رویایی بود انگار!همساده ها افتاده بودن به جون هم ! نه! یکی از همساده از درون خودشون افتاده بودن به جون هم ...ولی وسط خیابون افتاده بودن به جون هم...

از قرار معلوم اون آقای باشخصیت خونه بغلی رو زنش که تصادفی ساعت دو نیمه شب از مسافرت برگشته بود با یه دختر هرزه تو رختخوابش دستگیر کرده بود ...زن بدبخت با دختر هفت هشت ساله س وسط خیابون مثل ذرت در حال بودادن بالا و پایین می پریدن و دختره  هرزه به کمک شوهر مست و چاقو به دست زن فرار کرد و یه دو جین آدم نتونستن بگیرنش... منم با قیافه مثل گچ سفید و خواب به خواب شده و قلب دیوونه ای که میخواست از تو سینه م فرار کنه پشت پنجره منجمد شده بودم و به جون دادن زن جوان بدبخت از غصه نگاه میکردم .

به یاد حرف دکتر کاتوزیان افتادم که توی همایش حقوق زن درجواب  کف زدن های زنهایی که گلو برای برابری در طلاق و ممنوعیت ازدواج دوم مردها پاره میکردن گفت:خانمها برای احقاق حقوقتون انقدر یقه ی مردها و دنیا و قانون و شرع رو نگیرید ... همه ی اینا هم که ایراد داشته باشن تا زنی نباشه که زن دوم یا معشوقه بشه هیچ فساد و خیانتی نمیشه...

مثل جمعیت توی سالن ، پشت پنجره اتاقم از دیدن صحنه ی دختر هرزه ای که فرار میکرد خفه خون گرفته بودم  و جرأت نمیکردم بگم از ماست که برماست :|