شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

با اجازه کوروش کبیر آرررررری

همه منتظر عاقد بودن تا عقد رو بخونه 

عاقد رو به داماد گفت :صیغه موقت بین تون جاری بوده ؟داماد رنگش پرید ...گفت :نع

عروس انگار یه چیزایی سرش میشد از اخلال وارد کردن صیغه قبلی توی عقد جدید تندی گفت :چرا بوده... 

جمعیت:ااااااااااا....صیغه کرده بودن !!!

خواهر داماد:خاک بر سر عروس ...

عاقد بذل مدت صیغه رو به داماد تلقین کرد و بعد شروع کرد به گرفتن وکالت از عروس و داماد برای خوندن خطبه عقد...

دخترای مجرد با سر وضع های آنچنااااااانی پشت سر عروس داماد وول میخوردن و برای سابیدن قند رو سر عروس و داماد سبقت میگرفتن :)))

سه کنج ایستاده بودم و با پوزخند نگاهشون میکردم...

خواهر عروس اومد جلو گفت میشه لطفا بری قند بسابی؟مادر گفت دوست داره شما دعا کنید لحظه عقد براشون...

به زور هلم داد از وسط دخترا رد شدم یکی از زنای مسن گفت چادرتو دربیار بعد برو قند بساب !

گفتم قند نمیسابم ...

خواهر عروس اومد جلو چشم غره رفت به زنه و گفت همین جوری برو ...

عاقد گفت:برای بار سوم میپرسم وکیلم؟

عروس گفت بسم الله الرحمن ...

جمعیت :ااااااااه ... مسخره باززززی ...

عروس سوره حمد رو خوند و بله رو گفت .

صدای دست و جیغ و کل کشیدن گوش سالن رو کر کرد...

زن برادر داماد :احمد آقا حلقه ها رو بیارید لطفا .

عاقد :خانم صبر کن هنوز خطبه رو نخوندم که!!!

زن برادر :عه پس این چی بود ؟

عاقد داشت کم کم خل میشد بنده خدا ...گفتم الان سرشو میکوبه به تیزی میز جلوش که گیفتا رو روش چیده بودن...

برادر داماد دست زنشو گرفت برد عقب بین جمعیت 

عاقد شروع کرد به خوندن خطبه عقد ...همه لب و لوچه ها آویزون شد... 

یکی گفت واااا چرا عربی میخونه؟

بغل دستیش :این دختره از اولم امل بود...

به زحمت خودمو از بین یه دو جین ساپرت متحرک بیرون کشیدم ...و از زیر نگاه های مسخره شون در رفتم ...

روی یکی از صندلیای ته سالن نشستم و شیر کاکائو مو مزه مزه کردم و بقیه ی مراسمو به مردمی فکر کردم که دقیقا خودشونم نمیدونن این دینی که زیر پاهاشون له میکنن دقیقا چی هست؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!