شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

مبانی آموزشی مادری جان برای شاخ روان جان

هر آدمی یه واژه ی نوستالژیک داره که مادرش توی تربیتش از اون واژه استفاده کرده ...

واژه ی نوستالژیک تربیتی مادری برای من و خواهرام فندرسکی بود!!!یعنی هر وقت مادری رو به نقطه ی اوج می رسوندیم که مجبور میشد از یه ناسزا علیه شرارت هامون  استفاده کنه این طوری خطاب میشدیم:

ای فندرسکی ... نکن فندرسکی...بشین فندرسکی ...

همیشه هم در جواب پرسش ما که مادری فندرسکی یعنی چیییییییی؟ میگفت یعنی فندرسکی دیگه!!!!!


و این گونه بود که من تا مقطع دبیرستان فکر میکردم فندرسکی یه جور فحش فرنگی و خارجکیه ... 

وبه همین خاطر وقتی سال پیش دانشگاهی معلم فلسفه سر کلاس گفت فندرسکی نزدیک بود از شدت ناراحتی و اعتراض به اهانتی که علیه من شده بود کلاسو ترک کنم!!!

اما چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا بفهمم فندرسکی نه یه جور فحش خارجکیه نه اسم مستعار جناب ابلیسه...

بلکه اسم یکی از فلاسفه و دانشمندان متعلق به دوران صفوی بوده ...

اون روز وقتی برگشتم خونه و به مادری گفتم که ابزار تربیتیش لو رفته ساعتها با هم خندیدیم و موارد فندرسکی بودنم رو دوره کردیم 

 بعدش دستشو بوسیدم که از کودکی توی ذهن من جا انداخت که در بدترین حالت حتی اگر انسان نابه سامانی و نابه هنجاری هستم کمترین درجه ای که پیش مادرم دارم فندرسکی بودنه...بیشترینش بماند