شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

اولین نود و پنج نوشت ....مبااااااارک

اولین خبر سال نود و پنج بود...

عالی...داغ…غیر منتظره و مخلوط با یک دنیا شگفتی و تعجب ....

تصور اینکه دم به تله دادی و سه روز پیش عروس شدی و الان ممکنه ابروهاتو برداری و موهاتو بلند کنی و یا روسری سفید بپوشی با کفش پاشنه بلند برام به اندازه ی دیدن یه دسته شتر پرنده تو آسمون یا حرف زدن گربه ها با کبوترا یا میوه دادن درخت چنار عجیب و دور از ذهن بود....اما انقدررررررر خوشحالم کرد که نزدیک بود موقع جیغ زدن پرده ی گوش مادری که کنارم نشسته بود پاره بشه :)))))

خوشبخت باش....همیشه