شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

سندرم های گوگولی

گاهی پیش میاد که آدما دچار حالتی میشن که به اصطلاح سوزن مخ شون روی انجام یه کاری گیر می کنه مثلا موقع راه رفتن وسواس میگیرن که پاشونو روی کاشی های خاصی بذارن یا نذارن یا برای چیدن وسایلشون یا هر شیئ دیگه ای زوج یا فرد بودن تعدادو رعایت کنن یا توی زمینه ی محیط اطراف مدام دنبال شکل خاصی میگردن ...

من به این حالت میگم سندرم شاخ روانی...معمولا وقتی اتفاق میافته که مخ عادم احتیاج به تمرکز و گیر دادن به یه چیزیو داره ولی ما به کار معقول درست و حسابی مشغولش نمیکنیم...این سندرم ها گاهی خیلی طولانی میشن حتی ممکنه سالها طول بکشن گاهی هم خیلی حاد میشن...انقدر که اطرافیان ممکنه فکر کنن شما خل شدین مخصوصا زمانی که توی خیابون برای فرار از پا گذاشتن روی کاشی های ممنوعه مدل خاصی راه میرید که بسته به فیزیک بدنی تون ممکنه شبیه حیوان خاصی به نظر برسید :)

باید بگم چند وقتیه احساس میکنم به یکی از این سندرم ها دچار شدم...سندرم خود غول پنداری!

توی خیابون که راه میرم احساس میکنم یه غول گنده و چاقم که وقتی راه میرم یه لشگر مورچه رو زیر پاهام له میکنم .در واقع خودمو از دید مورچه ها تصور میکنم و از منظره ای که اونا منو میبینن حیرت میکنم.به خاطر همین همش وحشت دارم که موقع راه رفتن مورچه ای زیر پام نباشه.حس میکنم نفرین شون می تونه خانمان سوز باشه که البته این شاید بر میگرده به تجربه نوجوونیم که به دنبال اکتشاف تخم مورچه به همراهی خواهری بزرگتر یه کلنی مورچه رو با شلنگ و جارو به فنا دادیم بماند که عاخرم تخم مورچه نیافتیم بعدشم به مدت سه روز من که جارو زده بودم دست دردعجیب و خواهری که مورچه ها رو لگد کرده بود پا درد غریبی نوش جان کردیم تا یامودمون باشه موجودی که یه سوره به اسمش تو قرآن هست قتل عام نکنیم ...

خلاصه الان با این سندرم خود غول پنداری راه رفتن من توی خیابون خیلی دیدنی شده که برای له نکردن مورچه های گوگولی که تعدادشون کم هم نیست جفتک چارکش میندازمو جاخالی میدم وگاهی هم آااااه می کشم که واااای دیر دیدمش...در این جور مواقع بهتره پیاده رو خلوت باشه وگرنه احتمال اینکه یکی از عابرا با تیمارستان تماس بگیره کم نیست...

این همه گفتم که بگم این جور عادما رو اگر تو خیابون دیدید درک شون کنید اینا سندرم های گوگولی دارن :)