شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

مادری نگو عمه لیلا بگو

یه رسمی توی خونه ی ما هست به اسم لواشک پزون 

هر میوه ای که قابل خوردن نباشه لواشک میشه :) 

مادری کار لواشک پزونو از یه پلاستیک چند کیلویی آلو شکسته شروع کرد الان به درجه ای از عرفان رسیده که فصل لواشک پزی تو خونه پایه گذاری کرده ، ظرف و سینی و تشت و دیگ مخصوص داره و اووووه تشریفاتی که بیا و ببین ثمره ی این رسم قشنگ هم میره تو شیکم ما که خودم اصلا باعث و بانی راه افتادن این جریان بودم چون اعتیاد شدددددیییید به فشاری جات دارم و محصولات کروکثیف بیرون از گلوم پایین نرفته تبدیل میشن به تاولای خوجل موجل ته حلق و مری و معده م...

کم کم استعداد مادری در تبدیل هر چیز خوردنی گسترش پیدا میکنه اوایل فقط آلو بود بعد شد آلو همراه میوه های دیگه مثل هلو یا آلبالو یا زرشک یا سیب! یا شلیل یا هر چیزی که قابلیت لواشک شدن داشته باشه 

مراسم عقدکنون خواهری که تموم شد دیدم رفته بالا سر میوه هایی که مونده بودن وایساده گردنشو چهل درجه کج کرده چشماشو تنگ کرده با یه لبخند نابغه طوری داره موزا رو نگاه میکنه میگم مادری بیخیال این یه قلم لواشک بشو نیست 

کم مونده منم بندازه تو دیگ بپزه صاف کنه پهن کنه تو دیس لواشک سه رک درست کنه دیگه!