شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

داره پرنده میباره...فک کنم حال آسمون خرابه گلاب به روتون

غافلگیری یعنی توی حال خودت داری تو خیابون راه میری بچه خواهرتم آویزون چادرته یهو یه چیزی از آسمون بیفته رو سرت شروع کنه بال بال بزنه ....

بعد همه جییییغ بزنن و تو از ته دل به خاطر بانمکی قیافه هاشون بخندی :)))) 

بعد یه آقای سیبیل کلفت از داخل قصابی بپره بیرون و پرنده شو که از قفس فرار کرده از رو سرت برداره بدون حتی یه معذرت خواهی کوچولو موچولو برگرده بین راسته ها و شقه های گوشتی مغازه ش...

بعد نگهبان موسسه زبان کنار قصابی با خنده ی گشادی بهت بگه احسنت دخترم هر کی جای تو بود یا جیغش گوشمونو کر میکرد یا این وسط باید با کاردک جمعش میکردیم...

تو هم نیشتو باز کنی و بگی این که چیزی نبود یه دختری رو میشناسم که سوسک از رو چادرش بالا اومد تا زانوهاش رسید برای اینکه کلاس درس به هم نریزه یواشکی گوشه ی چادرشو گرفت عین زیرانداز تکوند و سوسکه رو با رو پایی پرتش کرد تو زاویه دیوار زیر لب گفت گللللل...(سر همین حرکتش استاد که ماجرا رو دیده بود یک ربع درسو تعطیل کرد برای تحسین کردن این مورد نادر ...چند وخت بعدشم ازش خواستگاری کرد الان یه بچه م دارن!!!!) البت قسمت داخل پرانتزو برای نگهبانه نگفتم ؛ )

مغازه دار کنار موسسه هم گفت به اینا میگن شیرزن نه اونایی که گربه میبینن از صد متری غش میکنن 

پ.ن:فک کنم از فردا دیگه روم نشه از اون یه تیکه خیابون رد بشم شناسایی شدم رفت :)))


بعد مدتها نوشت

گاهی خدا برنامه های عجیبی برای آدم داره 

انقدر عجییییب که برای باور کردنش صدها سال لازمه و برای فهمیدنش هزارها سال دیگه  ...وبرای قبول کردنش ....

نه ،برای قبول کردنش نیاز به زمان زیادی نیست ...

برعکس باور کردن و فهمیدن قبول کردن کار مغز نیست!

یه چیزی توی مرکز وجود انسان هست به اسم قلب 

که در کوتاهترین مدت ممکن تو رو وسط شرایطی میفرسته که حتی روزی به خواب نمیدیدی باورش کنی یا بفهمیش ...عجیب تر اینکه راضی هستی ...

و این قلب تو رو وادار میکنه تمام برنامه های خدا رو با تمام وجود قبول کنی ...در حالی که هنوز باورت نمیشه این بلاها داره سرت میاد در حالی که هنوز نفهمیدی شون...ولی راضی هستی ...

پ.ن:اعتراف میکنم در پوچ ترین و سخت ترین لحظات زندگیم در اوج نا امیدی به آینده دست و پا میزنم...هنوز باورم نمیشه که این بلاها به سرم اومده و هنوز نمیفهمم چرا...اما قبول کردم وراضی هستم ...از ته قلب شکسته م راضی هستم 


یک یادداشت نه چندان کوتاه از طرف یه دختر ایرانی به مناسبت یه دختر افغانی

با خودم قرار گذاشته بودم تاکنکورم ننویسم ولی این موضوع قتل دختر افغانی شش ساله انقدر ذهنمو مشغول کرده که اگر راجع بهش ننویسم می ترکم


اول اینکه به عنوان یک زن میتونم قاطعانه بگم که دردناک ترین و وحشتناک ترین اتفاقی که برای یه جنس مونث میتونه بیفته همین ستمی هست که به این دخترک معصوم و بی گناه وارد شده و من واقعا به خاطر اون دختر بیگناه غمگینم و به خانواده ش تسلیت میگم ...

دوم اصلا دوستان افغانی رو درک نمیکنم در حالی که با مهاجرتهای غیر قانونی و مشکلات زیااااااادی که برای کشور ما ایجاد کردن و الان هم نسبت به حد کفایت خیللللییی بیشتر از امتیازات مهاجران در سطح بین المللی در ایران برخوردارند بعضا رفتارهای خیلی ناسپاسانه ای از خودشون بروز میدن...من به شخصه فراموش نمیکنم که بلاهایی صدچندان بدتر از بلایی که بر سر ستایش اومد بر سر صدهااااا تن از دختران ایرانی توسط مردان افغانی اومد اون موقع این دوستان کجا بودن؟چرا برای دختران ایرانی که بعضیاشون از ستایش خردسالتر هم بودن شمع روشن نکردن؟ من برای ستایش متاسفم و برای محکوم کردن این جنایت تفاوتی بین زن ایرانی و زن افغانی نمیگذارم ولی دوستان افغانی به نظرم با اون همه جنایتی که هموطنان شون در برابر ما روا داشتن حق جانی خوندن ما ایرانی ها روبه خاطر یک فقره تجاوز و قتل ندارن واقعا!!!!!

اما نکته سوم و اصلی که مدااااام توی ذهنم میچرخه اینه که چه اتفاقی می افته که یه جوان ۱۷/۱۸ ساله به این درجه از فشار میرسه که دست به این کار میزنه!!!؟؟؟؟ باید در اینجا یک بفرمای غلیییییظ نثار اون دسته از افرادی بکنم که معتقدند فسادی که از سر و کول زندگی لعنتی و نکبتی شون داره بالا میره هیچ ربطی به بقیه نداره!!!! چطور طرز لباس پوشیدن یه زن منطبق با مد روز فاحشگی که به تنهایی میتونه احساسات و پاکدامنی یه نوجوان تازه بلوغ شده رو به لجن بکشه به بقیه مربوط نیست؟ چطور داشتن ماهواره که با این همه شبکه با سرعت  نور داره سکس و روابط نامشروع و فساد و بی دینی رو به خورد مردم میده به بقیه مربوط نیست؟ چطور تربیت غلط و بی عرضگی مادر و پدر های بی هویت و بیمار به بقیه مربوط نیست؟ اگر اینا به ما مربوط نیست پس چنین فجایع غیر انسانی هم به ما مربوط نیست....وقتی اسلام میگه جامعه اسلامی مثل گورستانی که همجوارانش هیچ ربطی به هم ندارن نیست ما خرده میگیریم در حالی که در  اتوپیایی که سعادت بشری رو تامین میکنه اتفاقا همه چیز به هم ربط داره!!!  

اینجا باید به حقانیت این مثال پی برد که جامعه کشتی بزرگیه که همه ی ما مسافرانش هستیم هیچ کسی نمیتونه زیر پای خودشو سوراخ کنه و بگه به بقیه مربوط نیست!چون در واقع داره به سهم حیات همه دست درازی میکنه ....

این جوان یه حیوان بالفطره نبوده با چک کردن صفحه ی اینستاگرامش میشه فهمید که دچار بیماری روانی شده و فشار زیادی رو تحمل کرده که به اینجا رسیده ...توی خیلی از پستهاش حرفای قشنگتری از ما زده!!!! هیچ مجرمی بالفطره شیطان زاده نشده!!!


به علت اینکه از صبح که چشم باز کردم تا همین لحظه داشتم ماده و قانون بالا پایین میکردم و الان حالم از قانون و حقوق و غیره به هم میخوره اصلا سراغ بحث حقوقی مساله نمیرم ولی اینو بگم که برخلاف جنجالی که به پا کردن اتفاقا طبق ماده ۹۱ ق مجازات اسلامی مجازات قصاص برای نوجوان پانزده تا هجده سال اجرا میشه و طبق این ماده مجازات کانون اصلاح و تربیت برای حدود و قصاص نوجوان پانزده تا هجده سال فقط در صورتیه که اون بچه حرمت شرعی عمل رو درک نکنه یا در عقل و کمال اون شبهه وجود داشته باشه ...ای باباااا باز دارم میرم تو بحث حقوقی...برم تا رای وحدت رویه صادر نکردم 


من شب و روز درس میخونم تا پشت کنکور نمونم

تا کنکور یک ماه مونده.....استرس و فشار درسی و کمبود وقت همه دو چندان شدن شاید دیگه تا اون موقع نتونم بنویسم ذهنم خیلی آشفته ست ...دوستان همیشه همراه خیلی دعا کنید برام خیلیییییییی



نقطه سر خط

بغض گلو بریده ام مدام می شوم شبی 

فقط به من اشاره کن تمام می شوم شبی



پ.ن:هر چیزی که شکست میشه بندش زد اما امان از روحی که بشکنه...تمام

ناگهانی های serek

خواب دیدم میروی 

تعبیر آمد می رسی 

هرچه من دیوانه بودم

 ابن سیرین بیشتر 



پ.ن:بعضی بغضها طوری به گلوی آدم چنگ میندازن که هیچ طوفان گریه ای گره شونو باز نمیکنه ...طبیب حاذق سراغ ندارید؟بیمار دلم رو به موته!

اولین نود و پنج نوشت ....مبااااااارک

اولین خبر سال نود و پنج بود...

عالی...داغ…غیر منتظره و مخلوط با یک دنیا شگفتی و تعجب ....

تصور اینکه دم به تله دادی و سه روز پیش عروس شدی و الان ممکنه ابروهاتو برداری و موهاتو بلند کنی و یا روسری سفید بپوشی با کفش پاشنه بلند برام به اندازه ی دیدن یه دسته شتر پرنده تو آسمون یا حرف زدن گربه ها با کبوترا یا میوه دادن درخت چنار عجیب و دور از ذهن بود....اما انقدررررررر خوشحالم کرد که نزدیک بود موقع جیغ زدن پرده ی گوش مادری که کنارم نشسته بود پاره بشه :)))))

خوشبخت باش....همیشه

سالی که سه رک را تحویل نمی خواهد گرفتن :)

روزها و ساعتها و نفس های آخر سال نود و چهار رو پشت سر میگذاریم در حالی که سه طبقه ساختمون ما پر از جنب و جوش و کار و سر و صداست من وسط اتاق کن فیکونم نشستم و با جزوه ها و کتابام در خلأ مسخره ای غرق شدیم...و تنها چیزی که بهش فکر نمیکنیم تحویل ساله(فعل جمع =شخصیت قایل شدن برای جزوه ها )!!! سالی که میمون است از بهارش پیداست ...بعله:)

دعا میکنم همه تون سال پر برکت و میمونی داشته باشید ...دعا کنید کنکور قبول بشم...همه تونو دوست دارم و ممنون از پیغامهای پرانرژی تون ...

عیدتون مبارک :) 


به احترام تمام رازهایی که حقشون نبود جوون مرگ بشن

از من می شنوید ...مطمئنترین جای دنیا برای اسرارتون دل خودتونه...

دهن هیچ عادمی برای ابد بسته نمی مونه...

چه طور انتظار دارید یکی دیگه رازتونو نگه داره وقتی خودتون نمی تونید نگهش دارید !؟

هر چقدرم پر حرفید و از حرف نزدن غمباد میگیریدبه نظرم بهتر از اینه که از لو رفتن حرف دلتون پیش دیگران عرق یخ به پشتتون بشینه ...

پس با تمام توان سعی کنید دهنتونو بسته نگه دارید شاید اولش سخت باشه اما بعد از یه مدت عادت میکنید ؛

تمام امراض قلبی ،عروقی ،روحی، روانی و...که ناشی ازبار سنگین یه دنیا حرف نگفته ست که روی زبونتون وول میخورن کاملا مقطعی و زود گذره ...

و بعد از همون یه مدت خواهید دید این کار چه اثرات خوبی خواهد داشت ...

قول شرف میدم ...

پشیون نمیشید ...حداقل پشیمون تر از وقتی که حرف میزنید نمیشید ...

بی شو عو ری

شعور واقعا مقوله ی بزرگیه...خیلی بزرگ ...حتی به نظرم بزرگتر از سولاخ لایه ی ازن !!! انقدر بزرگ...

برای نشون دادن مفهوم فقدان یا دارا بودن شعور در ادبیات زبانی از واژههای مختلفی استفاده میشه

باشعور و بی شعور یا ذی شعور و لا شعور ...

شاید باشعور و لا شعور  یا مثلا ذی شعور و بی شعور از لحاظ آوایی هم وزن باشن 

اما از لحاظ ماهویو معنایی مساوی نیستن که هیچ ، تفاوت دارن این هوااااااا

به خاطر همین خدا خطاب به عادمای خنگی که اینا رو هم درجه می بینن با کمال تعجب میگه:

واقعا به نظرتون "هل یستوون الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؟؟؟؟؟؟"

نه واقعا هل یستوون؟؟!!