این شاخ روان خونه شده آرامشکده ی دلم ...هر جای دنیا هم که باشم حتی اگر در بدترین وضعیت باشم و
نتونم بنویسم بازم دلم شور تنها نموندن اینجا رو میزنه،مثل یه مادر که شبا بلند میشه و یواشکی برای بچه ش گریه میکنه!
انقد که یه وختایی از همون وختایی که مدتهاست ننوشتم از لابه لای گرفتاریا
تو صفه ی گوشیم صفه ی اصلی وبلاگو باز میکنم وعین یه خواننده ی پروپاقرص آخرین مطلبو نگاه میکنم و
میگم:عه؟چرا این دختره مطلب جدید ننوشته؟
بعدشم به مربع اون گوشه نگاه میکنم و میبینم با اینکه وبلاگ خاک گرفته
دیروز و امروز دو سه نفری بهش سر زدن.
لبخندی روی صورتم پهن میشه و حس میکنم اونقدرام که فک میکنم تنها نیستم...
تنها کسی که این شاخ روان خونه رو دوست داره وکسی که تنها این شاخ روان خونه دوستش داره!!!