شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

وایسا دنیا من میخوام پیاده شم

عادت دارم هر چند وقت یک بار یه ذکر یا جمله یا آهنگ یا نوحه می افته تو دهنم ...کاملا غیر ارادی و متناسب با حالم ...

و ذکر این ماهم منتخبی از جمله ی یک بازیگر قابل تحسین از یک فیلم قابل تحسین بود:


یونس از روی دیوار:من برگشتم الفت...

الفت :الانه میای؟میخوامت چی کار؟



شیار ۱۴۳


پ.ن:یه خط صافم که به همه ی اتفاقات خوب  دنیا فقط یک جمله دارم که بگم:الانه میای؟میخوامت چی کار؟

شاخی جان و پندینک های استادی

یه استاد صاحب دلی داشتیم تو دانشگاه اندیشه اسلامی درس میداد . همیشه میگفت بزرگی مال کسانیه که "مجهولین فی الارض و معروفین فی السماء" باشن ...

بعد میگفت اگر میخوای محرم حریم دردانه های آسمون بشی باید یاد بگیری که رازدار باشی ...

یک کلام حرفش این بود که میخوای آدم بشی دهنتو ببند گلم...

:) 

برای من بسته شدن این دهن گاله خیلی گرون تموم شد خعلیییییییییی... 

 به مرگ باراک !باور کن !

لی لی لی لی لی جات

شنیدن خبرای خوب از زندگی دیگران توی زمان های دلگیر زندگی مثل هجوم هوای خنک و تازه به حموم اشباع شده از بخار آب از لای دریه که یک لحظه باز شده...

نمیدونم منظورمو خوب رسوندم یا نع :)


بدون شرح

گاهی به یه جایی میرسی که هیچی آرومت نمیکنه

مثل مرحله ای از درد که از هوش میری یا به هوشی اما از شدت جراحت حتی درد رو هم حس نمیکنی 

به نقطه ی پوچی که حتی تموم شدن این درد رو هم نمیخواهی...

که حتی آرزوهای قشنگی که تا دیروز داشتی و فکر میکردی بهشون و امید داشتی بهشون رو هم نمیخواهی...

که حتی زنده بودن رو هم نمیخواهی...


توی این لحظه هیچ چیز ...هیچ چیز ...هیچ چیز جز داشتن یک نفر توی آسمون نمیتونه توی این برزخ نگه ت داره و مجبورت کنه ادامه بدی ...هییییییچ چیز


لذت های شاخی جان سه رک

لذتی که در جویدن چوب بستنی بعد خوردن بستنی هست در عاشق شدن نیست 

یعنی هر دفعه اگر به ضرب گلوله متوقفم نکنن اون چوب ده سانتی رو به اتم های ریش ریش میکروسکپی تبدیل میکنم ...

خعلی حال میده ده برابر آدامس تخلیه استرس داره 

به من گفتی صبوری کن صبوری...

صبر آدمیزاد جماعت انقدر کمه که با یه اختلاف به چشم به هم زدنی به جون هم می افتن و اول لفظی میجنگن و اگر حل نشد فیزیکی و به ساعتی جنگ خونین راه میندازن ...

نمیدونم این آدم در این ابعاد بی صبر چطوری هزار و چهار صدسال بدون  امام ظاهر(البته که امام حاضره ولی ما نمیفهمیم ) زندگی کرده و بر همه ی نکبتهای نبودش صبر کرده؟ چطور!!!!!

وقتی سگ توله ها انقدر بزرگ میشوند که پاچه ی دنیا را میگیرند

درد کشته شدن این همه انسان به خاطر بی تدبیری و عناد یه عده وهابی انقدر سخت و عمیقه که نمیشه برای ادای عمقش از هیچ کلمه یا جمله ای استفاده کرد ...

به نظر من فقط کسانی از نسل ابوسفیان و هند جگرخوار و معاویه ها و یزیدها میتونن چنین فاجعه ای راه بندازن 

به یمن بسنده نکردن حالا تو کشور خودشونم مردمو میکشن...

سوال اساسی اینه که کدوم سگی این سگ توله رو بزرگ کرد و به اینجا رسوند و به جون منطقه انداخت؟


پ.ن:قبلتر توی فاجعه ی جرثقیل پدر دوست عزیزم آقای حاتمی رو بعد از چند روز مفقود شدن از دست دادیم ...حالا پدر یکی دیگه از دوستانم آقای رکن آبادی توی این حادثه مفقود شدن...تورو خدا دعا کنید ایشون دیگه سلامت برگردن :-(