مبتلا به مازوخیسم کیست؟
کسی که در نهایت بی رحمی نسبت به خودش و از روی عمد درس یه واحدیه کار تحقیقی رو با استادی وحشی برمیداره،که کار میخواد از دانشجو در حد پایان نامه ارشد و رساله دکتری و نمره میده در حد ۸ و ۹...اون وخت زمانی که دوستان دارن از تعطیلات تابستونی لذت میبرن باید تو اوج خستگی شبای ماه رمضون تا صب بشینه تحقیق بنویسه؛به پهنای صورت اشک بریزه ،دلشم واس خودش نسوزه هیچ !از این وضعیت راضیم باشه...
اگه یه همچین آدمی دیدین دلتون واسش نسوزه ،سعی هم نکنید کمکش کنید بذارید به همون حال جون بکنه لامصب ...این مریضه! درمان این مریضیم فقط سقط شدنه،اگر خیلی دلتون واسش میسوزه ومیخواین کمکش کنین نشینید واسش تحقیقشو تایپ کنید که زودتر کارش تموم بشه.چون این آدم نیست از این عذاب که خلاص بشه میره سراغ یه خودآزاری دیگه به اسم تغییر رشته واسه مقطع ارشد.
کودک درونم دیشب عروسیش بود،من هنوز دارم دنبال نیمه ی گمشدم میگردم...
واسه خودم پدیده ایم دست کمم نگیرید :-)
دوستم تو راهی داره یه سالم از من کوچیکتره ؛ به خواهری میگم با حساب و کتابای اخیرم وختی من دارم مادر میشم بر و بچ دارن واسه نوه هاشون سیسمونی میخرن...از من بعید نیست والا :-)
سکوت هجوم می آورد
زبانت را میسوزاند واژه
بر دل تار زبان داغ عظیمی خورده،
غم پیروز میشود
قلبت پر از سوز میشود در یک لحظه،
دنیا حمله میکند
آدم ها فرار میکنند
غصه ها چنگ می اندازند بر عمق دلت
به خودت می آیی...
زندگی جریان دارد و هنوز
در دل تو شب سایه ی سکوت گسترده،
تو در انتظار صبح
و کابوس های بیداری
و کابوس های بیداری
وکابوس های بیداری...
پ.ن: گفت دفتر شعرتو میدی بخونم؟ گفتم دوست ندارم کسی شعرامو بخونه گفت بذار تو وبلاگت بیام بخونم،گفتم دوست ندارم...دلش گرفت؛گفتم شعر نمیذارم دل نوشته میذارم،خندید.خندیدم.هردو تلخ بودیم مثل زهر...
متاسفم که دل نوشتم انقدر تلخه،این روزا جز تلخی از دلم چیزی سرریز نمیشه. تلخی منو به شیرینی خودت ببخش نازنین.
خدیجه( که سلام خدا برتو باد) بانوی بزرگ اسلام،رحلت همه عزیزان یوم الحزن میشود ولی رحلت تو برای رسول خدا عام الحزن شد...همان رحمة للعالمین که بعد از رفتنت مدام زیر لب این ذکر را زمزمه میکرد:
خدیجه، و أین مثل خدیجه؟
ملکه ی باوقار اسلام ، مادر زهرای اطهر ، رحلتت را بر خودمان تسلیت میگوییم
خواهری ماشینو برداشته برده خوش گذرونی،زده سپر مپرشو آورده پایین؛
پدری مظلووووووووم میگه فدای سرت!
من \ -:
حالا خواهری دست پیشو گرفته پس نیفته: اگه واسه من ماشین خریده بودی الان این همه بلا سر ماشینت نمیاومد!!!
پدری : من از کجا بیارررررم!؟
خواهری یکم فک کرده میگه: اصلن شما دوتا کلیه داری یکی شم کارتونو راه میندازه هااااااااا؟
من: آره بد فکریم نیست ، راستی مادری مزنه کلیه تو بازار چنده؟
والدین ° -:
ما (-؛
کلیه های پدری |-:
همیشه ازمون خواستی به کمال برسیم؛ به اعلا درجه ی وجودی که در ما خلق کردی .خودتم وسیله ی کمالو واسه مون گذاشتی...بقیه نمیدونستند ،تو میدونستی.فقط تو راز آفرینش متفاوت جن و انسانو میدونستی...خودت بارها به همه گفتی من یه چیزی میدونم که شما نمیدونید.
خدا به شیطان گفت چرا برای آدم سجده نکردی؟ گفت من از اون برترم اون از خاکه من از آتش! آیه ۱۲ سوره اعراف
منو از گل آفریدی ،فقط آزار آتش میتونه گل رو پخته کنه و به کمال برسونه.به همین خاطر شیطانو از آتش آفریدی...
تقصیر شیطان نیست،تقصیر آدمم نیست،حتی تقصیر حوا هم نیست... این خواست توئه، برای کامل کردن بهترین قصه ای که آفریدی...شیطان بیچاره خودشم نمیدونست که باید آدم بده ی داستان عشق منو تو بشه تا این عشق بزرگ نصیب هر بی لیاقتی نشه،تا عشقمون متمایز از همه ی عشقای دنیا بشه...فقط تو راز این پازلو میدونستی،فقط یه عاشق واقعی میتونه این طور واسه معشوقش سنگ تموم بذاره.چقدر لیاقت من واسه عشق تو کمه.چقدر...
من کلا تو فاز آهنگ و این حرفا نیستم،اما بعضی وختا بعضی ترانه ها واقعا به روح آدم پیوند میخوره!
مثلا انگار این آقایی که خواهری میگه اسمش مرتضی پاشاییه آهنگ تیتراژ امسال ماه عسل رو از رو حرفای دل من کپی پیست کرده! اصلن عجییییییییب بند بند این آهنگ از دورنم بلند میشه...اولین باری که شنیدمش تا چند دقیقه فقط میخکوب شده بودم؛ دیدین یه وختایی آدم منتظره یه چیزی بشنوه؟
با اینکه بقیه اعضای خانواده م بار اول اصلن ازش خوششون نیومد،اما من انگار گمشده مو پیدا کرده باشم تمام کلماتشو گریه کردم.به قول آقای علیخانی حالم باهاش خوبه...خیلی خوب.
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد \یه شب از همه چی به خدا گله کرد \یه دفه به خودش همه چی رو سپرد \دیگه گریه نکرد \فقط حوصله کرد
پ.ن: بر خلاف هر سال این آهنگ منو بیننده پر و پا قرص ماه عسل کرده وگرنه اصلن اجرای علیخانی رو دوست ندارم...
یه سوال دارم،آیا روح ها هم گریه میکنن؟
ینی وختی مردیم و خدا رو دیدیم،اون لحظه ای که میدویم طرفش که بغلش کنیم گریه هم میتونیم بکنیم!
واضح تر بگم آیا پدیده ای به نام اشک فقط محدود به خواص فیزیکی این دنیاست ؟یا چون از عمق عواطف واحساسات آدم بیرون میزنه و یه جورایی به روحمون سنجاق شده، میشه با خودمون اون دنیا هم ببریمش؟
اگه میشه ، من این همه بغضامو نگه دارم و واسه دنیا حرومشون نکنم...نگه شون دارم واسه لحظه ای که دیدمش یهو همشو بریزم توی دامنش؛ فک کنم فقط اون موقع اشک ریختن آدمو مثل یه روح سبک بکنه آخه یه سری غصه ها هستن که اشک ریختن تو دنیا حقشونو ادا نمیکنه.تازه یه سری چیزا هستن که توی دنیا یادمون میره واسشون گریه کنیم یا مثلا هیچ وخت ازشون خبر دار نمیشیم که واسشون گریه کنیم ؛ پس کی باید براشون گریه کنیم؟
فکر کنم ضروریه که آدم توی لحظه ی ملاقات با خدا گریه کنه،چون یه دنیا احساس نگفته و خاک گرفته داره که اگر همین طور دست نخورده کنار گذاشته بشن خیلی در حقشون بی انصافی شده...
به من بگید آیا روح ها هم میتونن گریه کنن؟
ینی استرسی که الان واسه انتخاب واحد میکشیم روزی که داشتیم میرفتیم کنکور بدیم نکشیدیم
وختی سایت باز میشه محشر کبری ست،رفیق از رفیقش فرار میکنه...
هرچی موی سفید دارم از روزای انتخاب واحدم دارم.
اصلن جنگ جهانی به گردش،وختی جمعیت حمله میکنن توی سایت دانشکده و از اونجا یورش میبرن سمت آموزش ، فقط صدای جیغ آپاچیا کمه که آدم احساس کنه وسط آمازون ایستاده.
دیروز اولین باری بود که مثل آدم نشستم تو خونه انتخاب واحد کردم تازه همه ی واحدای مورد نظرمو هم تونستم بردارم...هنوز باورم نمیشه! فک کنم از مزایای سال آخر باشه نه؟
الانتخاب واحد* مالانتخاب واحد* و ما ادراک مالانتخاب واحد* یوم یکون الناس کالفراش المبصوص*
دور هم که جمع میشن هیچی به جز گناه از توی جمعشون درنمیاد...ینی هیچیااااا...تازه جدیدا متوجه شدن که متلک انداختن به ما هم می تونه تو لیست تفریحاتشون قرار بگیره،چقدرم استقبال شده از این تفریح!!!
به قول شاعر،نمونده از جمله معاصی منکری که نکرده باشن ومسکری که نخورده باشن...
امشب همه شون خونه پدر بزرگم جمع میشن؛گفتم ای بر پدر اوباما لعنت اگر من پامو تو این مجلس بذارم. سحری پدر بزرگی اومد بالا، مادری گفت آقاجون مامان گناه داره با این کمر عمل کرده این همه مهمون دعوت کردین!
پدربزرگ جان جان جان برگشته به من و خواهری و مادری اشاره کرده میگه اشکال نداره سه تا زن بزرگ اینجا هستید کارا رو میکنید دیگه!!!
ما :-|
پدر بزرگی :-)
مهمونا :-©