خانه عناوین مطالب تماس با من

شاخ روان

شاخ روان

پیوندها

  • حاج آقا آخوند روحانی
  • صبیه آسمان
  • نیکولای آبی
  • رد پای خاطرات
  • مداد کوچک
  • آشنای گم شده

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • به نام خداوند هجرت های شبانه
  • دلم.......
  • مادری نگو عمه لیلا بگو
  • دور از جون نوشت
  • خواب های آشفته
  • مکافات های یک خواهرزن
  • عمو دستای خوش یمن کیلو چند؟
  • تک بیتی هایی که ذکر میشوند بر لب
  • خاطرات یک خواهر زن
  • زیرا عاشق انسان است ...

بایگانی

  • دی 1395 1
  • مرداد 1395 11
  • تیر 1395 15
  • خرداد 1395 9
  • اردیبهشت 1395 6
  • فروردین 1395 4
  • اسفند 1394 8
  • بهمن 1394 6
  • دی 1394 6
  • آذر 1394 10
  • آبان 1394 17
  • مهر 1394 7
  • شهریور 1394 13
  • مرداد 1394 18
  • تیر 1394 20
  • خرداد 1394 33
  • اردیبهشت 1394 28
  • فروردین 1394 9
  • اسفند 1393 9
  • بهمن 1393 6
  • دی 1393 4
  • آذر 1393 14
  • آبان 1393 8
  • مهر 1393 9
  • شهریور 1393 21
  • مرداد 1393 16
  • تیر 1393 19
  • خرداد 1393 17
  • اردیبهشت 1393 7
  • فروردین 1393 10
  • اسفند 1392 9
  • بهمن 1392 15
  • دی 1392 6
  • آذر 1392 5

جستجو


Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • ضد حالیات شاخی جان : ) سه‌شنبه 13 مرداد 1394 15:49
    با کلی دنگ و فنگ مهمونی دادم هر شیش تا دالتونو دعوت کردم ،دور همی و نهار و آتیش سوزونی... سر سفره نهار دالتون شماره دو میگه : به به دستپختت عالی شده هااااا دیگه وختشه :) من:عاره به نظرم وختشه...الان دیگه میتونم تنهایی برم آمریکا زندگیمو بچرخونم:)))) همه ی دالتونا :|
  • اهریمنان مهره دار!!!! دوشنبه 12 مرداد 1394 01:23
    نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای برای خواهر زاده م شمشیر پلاستیکی خریده!!!بابا این دخترررررره،عاخه عزیز من توجه کن خب همین طوری میکنی ما باید از روی لوستر بکشیمش پایین!!! اون به کنار بچه دوساله با این ضرب دست مگه داریم؟مگه میشه؟ بعد شمشیر پلاستیکی مگه نیست؟چرا انقدر محکمه؟ خو از فولاد بسازن که از این نرم تره!!! ینی طوری...
  • بغضی جات شنبه 10 مرداد 1394 23:55
  • هزیون نوشت شنبه 10 مرداد 1394 22:48
    همیییییشه دقیقا همون اتفاقی می افته که فکرشم نمیکنی... سعی کنید تو زندگی تون به هیچی نخندید ،هیچی! چون دقیقا همون سرتون میاد وخدا یه جوری شست پاتونو میکنه تو چشمتون که از پشت بصل النخاعتون بزنه بیرون...تا شما باشید دیگه ههههههههه و خخخخخخخ اضافی در نکنید بعله!
  • اگر نمیمیرم ۳ پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 00:05
    یکی از عمیق ترین دلایلی که میتونم برای عدم موتم بر بشمارم اینه که اگر بیفتم بمیرم عاخه برا کی خواستگار چپر چلاق بیاد خانواده بخندن روحشون شاد بشه؟!!! هان ؟واقعا کی؟ خب اینا همش حکمته دیگه عزیز من دقت کن!هی تو کار خدا چون و چرا میکنی علکیo_O
  • فامیل قشنگه چهارشنبه 7 مرداد 1394 22:46
    پدری بدو بدو اومده خونه به خواهری که داره با تلفن فک میزنه میگه :بدو قطع کن دختر خاله م زنگ زد به گوشیم گفت میخواد زنگ بزنه خونه... انقد این بنده خدا رو ندیدیم که یه لحظه تعجب کردیم که مگه پدری دختر خاله داشت عایا؟ مادری :چی کار داره حالا؟ پدری:نمیدونم حتما میخواد خبر مرگ یکی از فامیلا رو بده... :) یه همچین فامیل...
  • اندر احوالات یک عدد سه رک تلخ... دوشنبه 5 مرداد 1394 22:48
    وقتی طعم تلخی زیر زبونت جا خوش کرده باشه کلا نسبت به شیرینی ذایقه ت کور میشه ... یعنی حتی رنگ آبی آسمونم تلخه مزه ی خنده ی دورو بریا هم تلخه خوابیدن تلخه بیدار شدن تلخه حرف زدن تلخه تفریح رفتن تلخه خرید کردن تلخه نماز خوندن تلخه... تا مغز استخوونام تلخه این روزا ...از اون دوره هاست که دست به شکر بزنم زهر میشه...
  • موانع پروازی ...جا خالی های شاخ روانی جمعه 2 مرداد 1394 15:20
    دوستان به هر دری زدن مارو از رفتن منصرف کنن زورشون نرسید ... حالا زدن تو کار جنگ نرم ...تند تند خواستگار میفرستن بلکه یکی شون چشم مارو گرفت پاگیر شدیم !!! مادری هم شده ستون پنجم ...همکاری میکنه باهاشونااااااا :| آی تو فرودگاه به صورتای آویزونشون بخندم :) منو حرص میدین؟ حرص دونتون رو میترکونم بعله …
  • مخارج التحصیلیه جمعه 2 مرداد 1394 14:41
    کسی صد هزار دلار داره دستی قرض بده به من؟ تا عاخر عمرم پسش میدم ...قول راستکی میدم که پس بدم!!! پ.ن:الان تنها مانع تحصیل در خارج واسه اینجانب پول هستش ... وگرنه سایر عوامل جوره! با حساب کتابای اخیرم اگر کلیه ی کل اعضای فامیلو بفروشم خرج دوره ی LLM تو آمریکا جور میشه واسه phd هم خدا بزرگه :-)
  • اگر نمی میرم ۲ پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 22:41
    یکی دیگه از دلایلی که تا حالا نمردم میتونه این باشه که: اگه من نباشم کسی نیست که تو خونه آتیش بسوزونه و اعضای خانواده از سرما یخ میزنن عینهون آلاسکا :) گناه دارن بیچاره ها !!!
  • عروسک صورتی یا اسکیت هوایی؟مساله اینست پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 18:23
    توی صف خرید بلیط جیغ دربیارترین وسیله ی شهربازی وایستادم ،مکالمه ی پسرای پشتی : _بیا سوار شو باباااااا... _اگه یه میلیونم بهم بدی سوار این اسکیت هوایی نمیشم... چهار تا فحش پسرونه رد و بدل میکنن .یکی شون به شوخی میگه منم سوار نمیشم نه به خاطر ترسناکیشااااا، به خاطر اینکه اینجا ایرانه میفهمی؟ایران !معلوم نیس قطعات...
  • شاخی روانی سه‌شنبه 30 تیر 1394 01:18
    عذاااااب یعنی دلت بگه برو عقلت بگه نرو... میخوام به حرف دلم گوش بدم ...حتی اگر تهش جهنم باشه این یعنی زدم به سیم آخر والسلام...
  • سه رک بند !!! یکشنبه 28 تیر 1394 22:47
    کلن با بستن بند کفشم مشکل دارم همیشه یه لنگ بند کفشم باید دراز باشه رو زمین ... نه که نخوامااااا اصلن انگار که بنداش دوتا قطب همنام آهن ربا باشن همدیگه رو دفع میکنن و نمیتونن دو دقیقه به همدیگه گره بخورن بعد جالبه با این تخصص بالا تو دوران نوجوونی اصراااار داشتم کتونی بپوشم :) یه دوست داشتم توی دوران دبیرستان همیشه...
  • اگر نمیمیرم ۱ یکشنبه 28 تیر 1394 16:43
    عوامل زیادی وجود داره که من تو جوونی نمردم تا حالا: یکیش اینه که خدا به آبروی خانواده م فکر میکنه... مثلا بندگان خدا با چه رویی بگن بعداز رفتنش دست به اتاقش نزدیم و با یه بغضی بگن ترکیبش مثل روزیه که رفت!!! لامصب اگه بهش دست نزنن مردم فکر میکنن به جای یه دختر یه انسان اولیه ای خرس وحشی ای چیزی تو اتاق من زیست میکرده و...
  • وتاریخ تکرار میشود هر روز...کل یوم عاشورا میشود هنوز پنج‌شنبه 25 تیر 1394 23:30
    وقتی تمام دغدغه و نگرانی مردم کوفه شد درهم و دینار و نان توی سفره هایشان یزید جلوی چشم همان هجده هزار نفری که لاف عاشقی زدند امام حسین را در گودال قتله گاه سر میبرد و آب از آب تکان نخواهد خورد ... تنها تفاوتش این میشود که مردم از این به بعد یه امام مظلوم غیر زنده دارند که به بهانه دوست داشتنش خودشان را دین دار...
  • هنوز گیجم ...گیج گیج ... چهارشنبه 24 تیر 1394 02:19
    پدری گفت: مطمعنی؟ گفتم :نع... اما تنها راهیه که به ذهنم میرسه! برای این تنها راهم دوتا راه دارم اولیش که محاله دومیش استفاده از بورسیه ی دولته که هفت خوان رستمه ... گفت :اولیش چیه؟ گفتم: به هزینه ی شخصی برای دانشگاه مورد نظرم درخواست بفرستم... گفت :اگه انقد اصرار داری اولی و دومی ش مهم نیست هر جور شده جورش میکنم....
  • من زنده ام دوشنبه 22 تیر 1394 01:37
    هستم ، خوبم ...فقط سرم خعلی شولوغه قلمم باید یکم هوا بخوره...دوست ندارم به هر قیمتی بنویسم چیزی ننوشتن بهتر از چرند نوشتنه... زود برمیگردم ...زووووود پ.ن: کسی میدونه چرا صفحه مدیریت بلاگ اسکای این ریختی شده؟اصلن غریبی میکنم باهاش... حس میکنم اومدم مهمونی!!!
  • شرم بر چشمان گریان ما جمعه 19 تیر 1394 04:19
    اذان صبح را هم گفتند اما جبراییل رغبت نکرد خبر آمدنت را بگوید حتما خدا در گوشش گفت که از این جماعت یک نفر هم کل شب را برای تو نگریست... حتی یک نفر ...
  • حسادت غیر انسانی شنبه 13 تیر 1394 23:45
    تا وقتی توی تلگرامم هیچ پیامی نمیاد اما به محض اینکه میبندمش میام به وبلاگم سر بزنم هی پیام میاد ...هی پیام میاد اول چراغ گوشی روشن میشه بعد ویبره میزنه بعد دیلینگ دیلینگ ،توجه نکنم جییییغ جییییغ جییییغ که بیا پیام اومده تو گروه!!! سوال من از تلگرام عزیز اینه آیا حسادت کار خوبی ست؟
  • شاخی مایه ی دلخوشی شنبه 13 تیر 1394 18:52
    نمیدونم اینکه بشی وسیله ی دلگرمی و اعتماد به نفس دیگران بده یا خوب ... یه دوست قدیمی دارم که چهار ساله همدیگه رو ندیدیم ... اما هر چند وقت یه بار پیام میده میپرسه ازدواج کردی یا نه ؟ وقتی میگم نه هنوز ، کلی خوشحال میشه از اینکه تنهایی تنها نیست... یکم احوال میپرسه و خداحافظی میکنه میره... یعنی فقط میخواد مطمعن بشه من...
  • منو با همون خنجری که با دست فکر خودم ساختم بکشید لطفا شنبه 13 تیر 1394 02:18
    تنها کاری که از بچه گی بی نقص انجام میدادم خیال پردازی بوده... انگار زندگی کردن توی رویا برام دلچسب تره لحظه هایی که هر بار توی خیالم با ظرافت و وسواس خاصی ساختم تمام مفهوم زندگی منو ساختن. توی خیال دانشمند شدم...باهوش ترین آدم دنیا که برای ترورش نقشه میکشیدن... توی خیالم بزرگترین نویسنده ی جهان شدم ،که همه ی دنیا...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 12 تیر 1394 15:35
    عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 11 تیر 1394 13:09
    دستم به نوشتن نمیره میگم حداقل یه پست واسه تولد امام حسن (ع) روحی فداه بذارم میام یادداشت جدید و میزنم ...دستم انگار بی حس شده ... با بی حوصلگی صفحه ی مرورگر گوشیمو میبندم ... میرم به تلگرامم سر بزنم عید همگی مبارک
  • آقو ینی داغون شدماااااااا ... له له شدم چهارشنبه 10 تیر 1394 01:21
    یکی از بچه ها تو گروه تلگرام پست گذاشته هدف دختر خانوما از حضور تو مجامع عمومی: مجلس روضه...پیدا کردن شوهر دانشگاه ...پیدا کردن شوهر عروسی ...پیدا کردن شوهر ختم ....پیدا کردن شوهر . . . والخ از موقعیتهای همچنینی و هدف مشترکی که نوشته عاخرشم نوشته هدف کسی که زیر پست کامنت اعتراضی میذاره :پیدا کردن شوهر ! یکی از بچه ها...
  • بهانه دوشنبه 8 تیر 1394 22:07
    دلم توی این برهوت تابستونی عجیییییب بارون میخواد انگار هوای گریه داره طفلک نمی تونه بی هوا گریه کنه بهونه ی بارون لازمه برای توجیه خیسی این چشمای تنهای من...
  • دل تنگ ی دوشنبه 8 تیر 1394 00:41
    یه وقتایی شکست مقدمه ی پیروزیه یه وقتاییم مقدمه ی یه شکست دیگه ست یه وقتاییم مقدمه ی هیچی نیست ...نتیجه ست بعدش قرار نیست اتفاقی بیفته به عبارتی گاهی بعد بعضی دلتنگیا و غم ها هیچ خوشحالی نیست... پوچن ...فقط باید باشن ...حتی اگه قراره بعدشونم دوباره دلتنگی باشه ... هستن ...همین
  • بر .... رفتگان شنبه 6 تیر 1394 02:02
    بعد مسابقه والیبال یه سرکی به دنیای مجازی کشیدم دیدم اووووووه چقد از دختر خانومای گل نوجوون تلفات دادیم واقعا ... همین طور سیل ابراز عشقها و علاقه ها و غش و ضعف هایی که جنسشون البته با طرفداری از تیم ملی و عرق ملی و از این حرفا فرق داره بود که ریخته بود تو گروه ها یا صفحه های دخترا ... احساساتی که جنسشو من که یه زنم...
  • من نمی دونم چی به سر اعتقادات این ملت اومده!!! جمعه 5 تیر 1394 17:07
    دوست صمیمی دوران دانشجویی خواهری زنگ زده خونش احوال پرسی، میگه:سه رک تون هنوز شوهر نکرده؟ خواهری :نه بابااااا قصه ی اینو خواستگاراش قصه ی شهرزادو داستان های هزار و یک شبش شده ! دوست جونش:ببین جون خودش یکی براش جنبل و جادو نوشته ! خواهری:-0 من :-| جنبل و جادو :-) قشنگی ماجرا اینه که طرف شماره باطل السحر نویسم داده ......
  • دل سوختنی جات پنج‌شنبه 4 تیر 1394 20:33
    یه وختایی دلم واسه خودم حسااااابی میسوزه میرم جلو آینه به خودم میگم آآآآ خیییییی بمیرم برات ... :-(
  • دختر همساده چهارشنبه 3 تیر 1394 13:57
    پلان اول پرده که نصب شد یواشکی از گوشه ش پنجره روبه رویی رو نگاه کردم ببینم همسایه جدید کیه ... یااااا خدا این گوریله پشت پنجره ؟....نه انگار دختر همساده ست ،بیا شانس که نداریم !!!همه اسباب کشی میکنن با دختر پنجره روبه رویی شون فیلم هندی راه میندازن ما با گوریلا همسایه شدیم :-( پلان دوم ماشینو که از پارکینگ بیرون...
  • 396
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • صفحه 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 14