خانه عناوین مطالب تماس با من

شاخ روان

شاخ روان

پیوندها

  • حاج آقا آخوند روحانی
  • صبیه آسمان
  • نیکولای آبی
  • رد پای خاطرات
  • مداد کوچک
  • آشنای گم شده

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • به نام خداوند هجرت های شبانه
  • دلم.......
  • مادری نگو عمه لیلا بگو
  • دور از جون نوشت
  • خواب های آشفته
  • مکافات های یک خواهرزن
  • عمو دستای خوش یمن کیلو چند؟
  • تک بیتی هایی که ذکر میشوند بر لب
  • خاطرات یک خواهر زن
  • زیرا عاشق انسان است ...

بایگانی

  • دی 1395 1
  • مرداد 1395 11
  • تیر 1395 15
  • خرداد 1395 9
  • اردیبهشت 1395 6
  • فروردین 1395 4
  • اسفند 1394 8
  • بهمن 1394 6
  • دی 1394 6
  • آذر 1394 10
  • آبان 1394 17
  • مهر 1394 7
  • شهریور 1394 13
  • مرداد 1394 18
  • تیر 1394 20
  • خرداد 1394 33
  • اردیبهشت 1394 28
  • فروردین 1394 9
  • اسفند 1393 9
  • بهمن 1393 6
  • دی 1393 4
  • آذر 1393 14
  • آبان 1393 8
  • مهر 1393 9
  • شهریور 1393 21
  • مرداد 1393 16
  • تیر 1393 19
  • خرداد 1393 17
  • اردیبهشت 1393 7
  • فروردین 1393 10
  • اسفند 1392 9
  • بهمن 1392 15
  • دی 1392 6
  • آذر 1392 5

جستجو


Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • عید مبارکی جمعه 1 فروردین 1393 18:33
    عید امسالمون پر از بوی مظلومیت و چوب سوخته و خون خشکیده به لباس و خاک کوچه های مدینه شده.... عیدتون پر از نگاه های گل یاس :-)
  • نفسم رفت خدیا ،،یک دم از عشق بده سه‌شنبه 27 اسفند 1392 21:24
    حبس شدن نفس میدونی چیه؟ لحظه اییه که همه ی دنیا حتی عقربه های ساعت زمان هم سر جاشون خشک میشن و خیره به همون جایی که خدا نگاهش میکنه نگاه میکنن... مثل رد شدن یه تخریب چی از میدون مین وقتی همه ی دوستاش پشت سرش ایستادن و با قلب آشوب منتظر متلاشی شدن رفیق عزیزشون هستن!!! مثل تو که بهت زده می ایستی رو به روی چند تا تپه خاک...
  • شاخ روانی در نوجوونی چهارشنبه 21 اسفند 1392 12:55
    آدما از هر دوران زندگیشون یه یادگاری با خودشون دارن مثلا نوجوونی واسه هر کسی یه چیزی به یادگار میذاره واس بعضیا یه شکم گنده،بعضیا یک یا چند تا جای شکستکی و زخم توی صورت یا وسط کله شون،بعضیا یه اخلاق خاص ،بعضیام یه قد دراز.... بهله اون زمونا کله مون باد داشت اندازه باراک،اقا هر چی این مادری بد بخت نشست زیر پای ما که...
  • یک مناظره ی ساده دوشنبه 19 اسفند 1392 22:26
    بی آر تی تا خرخره پر بود. آخه هشت صب آدم بایستی تو رختخواب باشه نه توی شکم این خانم بغل دستیه که بوی گند کرم پودرش خوابو که هیچی نفس آدمو میپرونه ....پیچ میپیچه اتوبوس یکم دیرتر میپیچه ،یه گله آدم همه با هم همزمان موج مکزیکی میزنیم ،آرنج دختر کناری میره میچسبه به زبون کوچیکه م من: خخخخخخخخخ خانم لطف لطف لطفا ای این...
  • ازدواج به سبک فرزندی شنبه 17 اسفند 1392 22:51
    دوست جون زنگ زده مثل همیشه بعد از کلی غرغر و درود فرستادن بر خانواده ی شانس و اقبال ، شروع کرده به تعریف ماجراهای هندی دانشگاهشون... خلاصه ی ماجرا و جون مطلب از این قرار میباشد که نمیدونم چرا ییهویی پسرای دانشجو احساس کردن وخت زن گرفتنشون شده واز اونجا که شناخت و تفاهم حرف اول رو میزنه بازم احساسیدن که این شناخت حتما...
  • دوست سنگی پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 22:11
    روبه روی خونه مون یه تپه ی بزرگ بود روبه روی خونه مون درست مقابل پنجره ی اتاق من ، توی افق روبه روی چهارچوب اتاق من به دنیای بیرون، اون دور دورا یه تپه ی بزرگ بود که خعلی بزرگ و قشنگ بود عین دماوند قشنگ و باصلابت انگار نه انگار که فقط یه تپه ست،با چند تا تپه های کناریش شده بودن یه رشته کوه ، بهار که می اومد سبز میشدن؛...
  • تدبیر و امید آمریکایی یکشنبه 11 اسفند 1392 00:21
    (به دلیل نهی از منکر دوستان متن را اصلاح مینماییم) امروز باراک قشنگه رو تو اخبار نشون میداد که خدمت جهانیان عرض میکرد که ما مداخله نظامی رو توی اوکراین (واحتمالا سایر مستعمرات نرمشون) تحمل نمیکنیم و برخورد شدیدی میکنیم آخییییی باراک جان پس لطفا اول یه برخورد با خودتون بکنید بی زحمت ،ما دستمون بند پلمپ کردن تاسیسات...
  • نظریات شاخ روانی شنبه 10 اسفند 1392 21:44
    این چند وخته کلی رفتم تو کار کشف و شهود و برداشت های اخلاقی ناب و نعره های عرفانی و از این خزعبلات و برای حروم نشدن فوران های مغزم و از دست نرفتن اکتشافات نغزم تصمیم گرفتم پاره ای از نظریه های اجتماعی خودم در باب مبحث عمیق بیشعوری (که البته چون مقوله ی پر فراز و نشیب و چالش برانگیزی در دهکده ی جهانی قرن بیست و یکم شده...
  • زرشکی به سبک صورتی سه‌شنبه 6 اسفند 1392 21:08
    یه بار یه بنده خدایی گفت:مردا واقعا توی تشخیص رنگها ضعیف تشریف دارن، انقدر ضعیف که براشون بین رنگ صورتی و قرمز تفاوت چندانی نیست و شایدم بعضیاشون این دو تا رو همرنگ بدونن،البت خود اون بنده خدا مرد بوداااااا،وگرنه میگفتم از اون فمنیستای مرد خرد کنه! خلاصه بازم من بهش چش غره رفتم و گفتم عجیج من اینا همش جفنگیاتیه که...
  • قصابان تاریخ یکشنبه 4 اسفند 1392 21:55
    بعضی چیزا قدمت دارن اندازه دایناسورا ، اما انقد خاطرشون واسه آدما عزیز میشه که حتی اگه به حدی برسن که در صورت تماس دست پودر بشن صاحبشون حاضر نیست دورشون بندازه، و اینطوری بود که موزه ها اختراع شدن... جونم براتون بگه که یکی از این اشیاء تاریخی در منزل ما موجود بود، شی ای کهن و رمزآلود که هیچ کس حتی مادری نمیدونست دقیقا...
  • ای بابا چهارشنبه 30 بهمن 1392 18:42
    باید الان به خدا گفت عزیزم لطفا مسیر زندگی ما رو یه بازبینی بکن گمونم قسمت آسفالت شدش افتاده رو دهنم!!! دل خستگی جماعت سر به هوا هم دیدن داره هااااااا دلم از بس تپیده خسته شده دلش استراحت میخواد. یه خواب طولاااانی؛-)
  • غیرت امپراطوری دوشنبه 28 بهمن 1392 22:56
    سر کوچه مون یه امپراطوری هست؛ یه امپراطور قدر قدرت و قوی شوکت هم داره! این امپراطور والا مقام کمی تا قسمتی خروس تشریف دارن، اصولا این امپراطورا باید مال مغازه های همون دور و بر باشن دیگه! سبزی فروشی،قصابی ،چیزی؛اما توی حوزه ی استحفاظی این خروس باشی فقط یه سوپری هست که تازه به قیافه ی بچه سوسولای توش نمیخوره از این...
  • ارزششو داره یکشنبه 27 بهمن 1392 09:11
    گاهی اوقات آدم باید از وسط نخاله ها و آشغالای کپه شده کنار خیابون بگذره حتی اگر تمام هیکلش گند بگیره ،به خاطر اینکه از صد متری بعضی آدم نما ها رد نشه... به نظرم ارزششو داره،بهله:-)
  • مادر بزرگی در سبد شنبه 26 بهمن 1392 21:09
    دیدید یه وختایی آدم یهو وسط خیابون یه خاطره هایی یادش میاد با خودش یواشکی میخنده؟بعد مردم فک می کنن آدم دیوونه ست؟ دیشب یکی از همین خاطرات یاد منو خواهری اومد البت به جای خیابون توی مسجد خندیدیم وپیرزنای مسجد چپ چپ نگاهیدنمون!!!! حالا خاطره از چه قرار بود: یک روز خوش آب و هواااااا ما و فامیل قشنگه مون رفته بودیم نیک...
  • مثلث عشقی پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 14:42
    نزدیک عید که میشه این مراکز خرید تهران از شدت هجوم مردمی که برای خرید عید میان، به مرز انفجار میرسه (خوبه حالا هرکی رو میبینی همش داره میگه ای وااااای ما نداریم،مردیم از گشنگی. موندم پول این خریدای تورمی رو از کجا میارن) خلاصه از قضا خونه ی ما نزدیک یکی از همین مرکز خریداست و اینگونه است که از اول هفته دوساعت پشت سرهم...
  • اشتباااااه سه‌شنبه 22 بهمن 1392 23:33
    آقا پست قبلی یه چند ثانیه ای عکس یه بنده خدایی جا خوش کرده بود جای عجیج دل ما وقتی وبلاگمو باز کردم مو به تنم راست شد یعنی تا این عکسه رو ویرایش کردم دو سه کیلویی کم کردمااااا!؟
  • گزینه اول وآخر سه‌شنبه 22 بهمن 1392 22:45
    امروز به همراه خواهر مادر گرام رفتیم گزینه ها مونو گذاشتیم رو میز و برگشتیم یعنی فقط به عشق خودت هاااااااااااا وگرنه بعضیا هی بگن مردم بیاید ...کیه که آدم حساب کنه ما از سبدش خیر ندیدیم چه برسه به دعوتش... و امااااااا ...در این عکس بنده رو میتونید مشاهده بنمویید اون بالای بالا ردیف سوم نفر شونزهم از سمت چپ پشت اون...
  • چاه باز کن ریختیم تو وبلاگ رفت سه‌شنبه 22 بهمن 1392 21:48
    ‌‌ سلامن علیکم اینجانب در کمال صحت عقل و سلامت مزاج به علت بیم از جان ، در پی تهدیدهای طولانی مدت تنی چند از دوستان ( که نمیگم اسم یکی شون فری بود) و پدیده ی پیغام دون ترکیدگی نظر دهی رو باز کردم ... گفتم کاره دیگه یه وخت تو کوچه اسید نپاشن تو صورتمون حداقل همین جا کتک بخوریم (فقط جون عزیزتون فحش ننویسید) بعله:-) حالا...
  • کاملا شخصی یکشنبه 20 بهمن 1392 20:24
    امروز همشیره ی دانشجوی بنده انتخاب واحد داشت، از اون لعنتیاش ،از همونا که دلت میخواد مشت بزنی تو صفحه ی ال سی دی کامپیوتر یا مثلا فحش خاک بر سری بدی به مسول سایت دانشگاهتون... بنده خدا بدجور تو دردسر افتاده بود، دادش دراومده بود مامانم گفت برو کمکش کن بلاخره پیش کسوتی تو... منم با یه ژست شیش در هشت بادی به غبغب...
  • خونه خالی به سبک بچه مصبتی جمعه 18 بهمن 1392 12:22
    مردم شیطنت میکنن ما هم شیطنت میکینم حکایت همون برق و چراغ موشیه... چند روزپیش پدر مادر گرام رفته بودن تجدید خاطرات ماه عسل ،مسافرت تنهایی، بعله دیگه گفتن نداره که خونه خالی و دو عدد وروجک مخرب و انواع و اقسام کار بدای بچه مثبتا ... بنابراین و برای مثال آزادانه به هم فحش میدادیم،کتک کاری کردیم، خونه ی مادری رو به گند...
  • برف بازی یا جنگ جهانی؟ چهارشنبه 16 بهمن 1392 13:13
    یعنی اگه این برفه نمی اومد ما از کجا میفهمیدیم کوچه مون این همه پسر بچه داره؟ الان حدود ۱۰۰ تا پسر بچه عینهو قوم طاطار(یا تاتار )ریختن تو کوچه جنگ جهانی راه انداختن دیگه کار از گوله برفی هم گذشته با سطل رو هم برف میریزن کم که میارن هم با چک و لقد می افتن به جون هم به قصد کشت میزنن...عاشقشونم یعنی:-) همین الان یکیشون...
  • این پرده نداره؟! سه‌شنبه 15 بهمن 1392 21:59
    ترم اولی ها توی هر دانشگاهی یه جوری شناسایی میشن توی دانشگاه ما راه های مختلف شناسایی داریم ... ایستگاه اتوبوس دم در دانشگاه یکی از اوناست ، جونم براتون بگه که دو نوع اتوبوس از جلو دانشگاه ما رد میشه یکی اتوبوس پارک وی (که اتوبوس مورد علاقه دانشجوهاست.) یکی هم هم اتوبوسای سرویس خوابگاه که کابوس دانشجوهای ترم اولیه چون...
  • برف میاد جر جر یکشنبه 13 بهمن 1392 17:13
    برف که میاد همه ی ما زل میزنیم به زمین همش چشمی محاسبه میکنیم چقد نشسته همش حواسمون به آسفالت و باقچه هاست انگار که با نگاه حسرت آمیز ما مقدار برف تلمبار شده بیشتر میشه. خلاصه که همش حواسمون به زمینه...هیچکس حواسش نیست که رقص برف ها توی مسیر سفر کوتاهشون به زمین توی بغل آسمون چقدر با شکوهه... پ.ن:انصافا همه چی خوبش...
  • روزگار افلاس یکشنبه 13 بهمن 1392 14:51
    خدایی هیچی زندگی من به آدمیزاد نرفته توضیح زیاد نمیدم اما الان دقیقا مصداق این شعرم هااااا یعنی: گاهی گمان نمیکنی و میشود گاهی نمیشود که نمیشود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو میشود .... من همیشه عاشق این شعرم یعنی عااااااااشقا مخصوصا...
  • اعلامیه ترحیم شنبه 12 بهمن 1392 19:21
    بسمه تعالی چند وقتی به علت کوری موقت و چند وقتی هم به علت دوران نقاحت پس از کوری نبودیم ،.....گفتیم نکنه سر بزنید نباشیم بروید اگر دیر اومدم فک نکنید مردم،بادنجان بم آفت نداره :-) :-) :-) :-) هر چند فک نکنم تعداد خوانندگان این شاخ روان خونه از دو نفر بالا تر بزنه...:-)
  • کار خیر به سبک خارجکی دوشنبه 30 دی 1392 21:28
    توی یه خبر گزاری خوندم صاحب یه سگ ۱۹ ساله به اسم شویپ مبتلا به آرتریت یا همون آرتروز مفاصل خودمون ،سگشو بغل کرده برده تو آب گرم که سگه لالا کنه،بعدم دوتایی عکس دو نفره انداختن گذاشتن تو اینترنت... مردمم که آخخخخخیییی دل رحم،واسه ی هزینه های درمان سگه برای صاحب کم درآمدش میلیاردی پول فرستادن...تازه صاحب سگه مهربونم...
  • دکتر چند وقت؟ پنج‌شنبه 26 دی 1392 16:07
    دکتره یه نگاه عاقل اندر سفیه تحویل داده میگه : اضافه وزن داری.... توم که نشستی روبه روش پاهاتو از جزبه ی شکم دکتر جفت کردی انگاری خبر سرطان دادن بهت یهو رنگت میپره. یواشی شکمتو میدی تو که سه نشه با استرس میپرسی چقد دکتر؟ دوباره بد نگاهت میکنه.توم شکمتو بیشتر میدی تو،طوری که نفست بند میاد. میگه واسه سنت بده اضافه وزن...
  • خدا همین نزدیکی هاست سه‌شنبه 24 دی 1392 20:31
    یه جایی رفته بودیم مهمونی.یکی از مهمونا یه زن جوون بود که یه پسر بچه دو سه ساله خیلی بانمک داشت. موقع نماز مامانه داشت توی اتاق نماز میخوند،بچه ش که تا اون موقع داشت بیخیال مامانش بازی میکرد.یهو انگار متوجه شد مامانش نیست.یه دوری زد،چند باری مامی شو صدا زد.دید نه انگار نیست.انقدرم شلوغ پلوغ بود هیچ کس حواسش نبود به...
  • دیدی این بازاریا رو... یکشنبه 22 دی 1392 20:05
    امروز رفته بودیم بازار واسه جهیزیه یه بنده خدایی خرید کنیم. یعنی از اول بازار وارد یه مغازه شدیم یه دست قاشق چنگال قیمت کنیم. دیگه نتونستیم بیایم بیرون.به خودمون اومدیم دیدیم محاصره شدیم. یکی بهمون گفته بود رفتید مواظب باشید.این بازاریا رفتن تو مغازه شون دست خودته بیرون اومدنش دست خداست.... بهش خندیده بودم...ولی لامصب...
  • کاملا سیاسی سه‌شنبه 17 دی 1392 10:52
    دیروز یه دوستی یه پیام برام فرستاد که دلم رو واقعا سوزوند دلم خواست اینجا بنویسمش. پیشاپیش از مصادیق این پیام عذر خواهی میکنم. ۳۰ هزار دینار طلا رقمی بود که یزید به بزرگان و هر نفر خواص کوفه داد و دینشان را خرید. هر دینار چهار و نیم گرم طلا ست. هر گرم طلا ۸۸ هزار تومان(البته خوشبینانه). به پول امروز نزدیک به ۱۲...
  • 396
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • صفحه 13
  • 14