ساعت سه نصفه شب که مادری میاد در اتاقمو باز میکنه میبینه غرررررق کتابا و جزوه هامم میگه تو باید پسر میشدی ...
الان وزیری رییس جمهوری چیزی بودی
میگم میشم صبر کن
میگه والا بعیدم نیست کم کم دارم از جنبه های دخترونه ت نا امید میشم...میگم آی باریکلااااااااااا میخنده و میره بخوابه.... :)