دو سال پیش این موقع داشتیم ساک هامونو میبستیم و کوله آماده میکردیم واسه سفری پیاده به سوی کربلا...
امشب از اون شباست که عجیییییییب هوای شش گوشه به سرم زده...
که بند کفشامو گره بزنم و بندازم دور گردنم و با گردن کج برم سمت حرم سقای کربلا
تا اذن بگیرم ازش برای دیدن شش گوشه ی برادرش...
که معجزه ببینم به چشم خودم تو حرم آقا :-(
عیدتون مبارک...ان شاالله پیاده طلبیده بشید کربلا
مادری اخبار به اخبار فشار خونش میره بالا یا داره به داعش ناسزا میگه یا عربستان صعودی
میگه اینا از حیواناتم وحشی ترن
میگم نه مادری اینا احمقن ...یعنی احمق ترینن
یه احمق مطلق به مراتب خطرناک تر از یه وحشی مطلقه!
خوارج احمق بودن نه وحشی!
خوش شانسی وقتی اتفاق می افته که وقتی سوار بی آرتی میشی تنها صندلی خالی ،صندلی زیر اشعه ی مستقیم آفتاب و خلاف جهت حرکت اتوبوس باشه...از اونم بهتر زمانیه که وقتی سوار یه اتوبوس دیگه که خلوته میشی بعد از کلی محاسبات نجومی برای یافتن صندلی زیر آفتاب و دوری کردن از اون ، اتوبوس توی مسیری قرار بگیره که آفتاب درست روی سر تو متمرکز بشه، وقتیم که بعد از کلی خودخوری کردن یهو دلتو بزنی به دریا و جاتو عوض کنی بعد از چند ثانیه اتوبوس بچرخه و ...
اصلن انقد شانس از آسمون میباره که باید چتر با خودت ببری یه وقت شانسی نشی!!!
فاجعه یعنی
با خواهر هم سن و سالت دو ساعت تمام توی خونه تنها باشید و
حتی یه کلمه حرف خصوصی نداشته باشید که بزنید...
یعنی حتی یه کلمه ی رمزی بین خودتون نداشته باشید
یعنی اون فکرش تو آسمون باشه تو توی زمین
به قول خواهری امروز بزرگترین عید برای یه مسلمونه
مبعث بر همه ی مسلمونا و همه ی اونایی که پیامبر مسلمونا رو دوست دارن مبارک باشه...
این بلاگفا شورشو درآورده یعنی...
بابا دلمون واس دوستان تنگ شده خو!!!
خدا روشکر خعلی وخت پیش به پیشنهاد دوست جون از دیار بلاگفایی رخت بربستیم
اصلن حال و حوصله مسخره بازیاشو نداشتم یعنیااااا
به قول حافظ :
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش