شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

خونه خالی به سبک بچه مصبتی

مردم شیطنت میکنن ما هم شیطنت میکینم

حکایت همون برق و چراغ موشیه...

چند روزپیش پدر مادر گرام رفته بودن تجدید خاطرات ماه عسل 

،مسافرت تنهایی، بعله دیگه گفتن نداره که خونه خالی و دو عدد وروجک  مخرب و انواع و اقسام کار بدای بچه مثبتا ...

 بنابراین و برای مثال آزادانه به هم فحش میدادیم،کتک کاری کردیم، خونه ی مادری رو به گند کشیدیم،

صب تا شب انیمیشن دیدیم(البت از اون مجازاش)،انقد چیپس و پفک خوردیم که سوء هاضمه گرفتیم کارت عابر پدری که نزد ما برای مبادا گذاشته بودن برای سفارشات شام خالی فرمودیم و الخ از این کارای خاک برسری به سبک خودمون...البت چون خونه خالی بود آدرسشو به ارازل و دوس پسرامونم دادیم که تشریف فرما بشن ولی خب اومدن هر چی زنگ زدن کسی در رو باز نکرد:-)  خب طبیعیه کسی خونه نبود که درو باز کنه خونه خالی بود... ؛-)

واما برسیم به خلاف سنگینه ...در یک عملیات انتحاری میخواستیم 

ماشین پدری رو بدزدیم بریم بستنی بخوریم،در اینجا بود که ذکاوت  موروثی که پدری از ما به ارث برده کشف شد، پدری ماشینشو گذاشته بود پشت ماشین پدر بزرگی که الحق میدونست کجا بذاره، پدر بزرگیم سرباتری گرام را باز کرده گذاشته بود جیب سمت چپش رفته بود ...این کجا رفته بودش رو اگه بگم ریا میشه به خاطر همین نمیگم رفته بود مسجد ...حالا ما هر چی زنگ کش میکردیم ایشون رو میگفتن تو راهم دارم میام،سالها بعد که تماس گرفتیم گفتن هنوز دم در مسجدم،تازه بیام هم ماشین به شما نمیدم چون میرید تصادف میکنید سقط میشید، خودتون حالا هیچی، من تو دردسر میافتم...یعنی عاشق این همه دلبستگیمااااااا

خلاصه پیاده رفتیم سر کوچه ذرت مکزیکی میل فرمودیم برگشتیم 

پا از دماغ درازتر

 (مدیونی فک کنی دماغم نیاز به عمل دارهاااااا)

ناگفته نماند از مغازه بستنی خریدیم و در حالی که کارتون نگاه میکردیم میلیلدیم و فکر کردیم که ما را همین خلاف ها بس...آخه سوسول تو رو چه به خلاف سنگین؟ 

 تکیه بر جای نا اهلان نتوان زد به گزاف! بعله؛-)