شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

خانه ای برای یک شاخ روان

این شاخ روان خونه شده آرامشکده ی دلم ...هر جای دنیا هم که باشم حتی اگر در بدترین وضعیت باشم و

نتونم بنویسم بازم دلم شور تنها نموندن اینجا رو میزنه،مثل یه مادر که شبا بلند میشه و یواشکی برای بچه ش گریه میکنه!

انقد که یه وختایی از همون وختایی که مدتهاست ننوشتم از لابه لای گرفتاریا 

تو صفه ی گوشیم صفه ی اصلی وبلاگو باز میکنم وعین یه خواننده ی پروپاقرص آخرین مطلبو نگاه میکنم و

میگم:عه؟چرا این دختره مطلب جدید ننوشته؟

بعدشم به مربع اون گوشه نگاه میکنم و میبینم با اینکه وبلاگ خاک گرفته 

دیروز و امروز دو سه نفری بهش سر زدن.

لبخندی روی صورتم پهن میشه و حس میکنم اونقدرام که فک میکنم تنها نیستم...

تنها کسی که این شاخ روان خونه رو دوست داره وکسی که تنها این شاخ روان خونه دوستش داره!!!