داریم بچه ی خواهری رو از پوشک میگیریم
یعنی عملیاتی داره واس خودش ...باید نقشه جنگی طراحی کنیم.
چندتا گروه ضربتی با وظایف و اهداف متفاوت تعیین شدن
من تو گروه خشک کردن شلوارای شسته شده پس از یک عملیات ناموفق هستم...
من نمیدونم ترکیبات این یه ذره شلوار چیه بیست سانتم طول و عرضش نیست اتو کم کم داره میسوزه :-) این خشک نشده هنوز...
یکی از قسمتای مفرح ماجرا اینه که بچه جان نود و نه درصد مواقع توی اتاق من نقشه ها رو خراب میکنه
روی تختم...
روی قالیچه...
روی سرامیک ...
یه بارم مستقیم به خودم عنایت فرمودن...
در این جور مواقع مادری میفرمایند :عیب نداره جادو جنبلات خنثی میشه!!!!
یعنی استدلالش تو حلقم
آخر ماه رمضونم قراره از شیر بگیریمش...یا خدا
خلاصه اینکه حکایت دردسرای بچه داری تو زندگی ما ،حکایت آش نخورده و دهن سوخته یا نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست خواهری یا یه چیزی تو این مایع هاست...بعله