شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

سه رک همه فن حریف

طبق روال هر ساله موسم صاف کردن سرکه های مادر بزرگی رسیده

امسالی یه فرقی با سالای قبل داره و اونم اینه که اصل سرکه رو من ریختم...

وقتی مادربزرگی رفته بود مسافرت حبه انگورا رسید و ما نمی تونستیم صبر کنیم تا مادر بزرگی برگرده به خاطر همین خودم دست به کار شدم وضو گرفتم و حبه ها رو تنهایی ریختم ...

چند هفته پیش که مادر بزرگی رفته بود سرکشی کنه ببینه محصول آماده ی صاف کردن شده یا نه با نفس تنگی برگشت بالا ،میگه عجبببببب دستی داری مادر چه کردی با این سرکه؟

از دیشبم اصراااااار که خودت باید صافش کنی! 

خلاصه الان از سر تا پام بوی سرکه میده ...همسایه های سرکوچه دارن میان دنبال سرکه ! 

اگه ازشون بپرسی از کجا فهمیدی میگن بوش می اومد!!!


پ.ن :توی احادیثم داریم که سرکه انداختن خعلی ثواب داره ...

  مادربزرگی میگه موقع برداشتن روی سرکه دعا مستجابه ان شاالله 

دیگه هر چی به ذهنم می اومد تند تند گفتم اگه  دو سه تاشم بگیره خوبه :-)