از فضای سنگین کلاس و استاد اعصااااب خرد کن به بهانه آن تراک فرار میکنیم و میزنیم به شلوغی خیابون ولیعصر
خیلی مصمم خرکش کنان منو میبری تو یه کافه جدید که امروز کشف کردی . خعلی با کلاس دو تایی قهوه موکا سفارش میدیم و از اول تا عاخر با هر قلپ قهوه یه دونه از غر غراتو قورت می دم. بلند که میشیم حال تو خوبه اصلا هر دومون شنگول شدیم !
اول قپی میای که من حساب میکنم و ده تومنی تو میگیری دستتو هی منو میزنی کنار، بعد یهو قبضو میدی دستم .رنگم مثل رنگ خودت میپره و شنگولی تبدیل به خماری میشه! تند تند پولامونو از سوراخ سمبه های کیفمون بیرون میکشیم و به زور جورش میکنیم و برای هر قهوه پونزده هزار تومن اخ میکنیم و مثل تیر از چله ی کمون از مغازه درمیریم که یه وخت بابت نفس کشیدن هوای گرمش و دید زدن شیرینیای پشت ویترینش عوارض اضافه نشه به قبض ...
تو سرما میدویم تا به کلاس بعدی برسیم منم هی دارم بهت غر میزنم بابت پیشنهادت و دوتایی میخندیم و فحش میدیم به مردک سیبیلوی قهوه ساز ...
عاخر سرم میگی کاش حداقل گفته بودیم یه قاشق شکر اضافه رو بریزه بیشتر بیارزه!!!
من دوباره شروع میکنم به غر زدن
و تو فقط میخندی :))))))
خب من از این بیشتر چی میخوام؟تو داری میخندی!