شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

شاخ روانی در نوجوونی

آدما از هر دوران زندگیشون یه یادگاری با خودشون دارن مثلا نوجوونی واسه هر کسی یه چیزی به یادگار میذاره واس بعضیا یه شکم گنده،بعضیا یک یا چند تا جای شکستکی و زخم توی صورت یا وسط کله شون،بعضیا یه اخلاق خاص ،بعضیام یه قد دراز....

بهله اون زمونا کله مون باد داشت اندازه باراک،اقا هر چی این مادری بد بخت نشست زیر پای ما که دختررررر برو خیاطی یادبگیر آشپزی تمرین کن و از این دست دخترونه بازیا که پس فردا اگه یه خل و چلی خورد تو سرش اومد نشست اینجا تو رو بگیره یه هنر خشک و خالی لز یه انگشتت بچکه من یه چیزی داشته باشم بگم یارو نپره ...به خرج کله ی خراب ما نرفت که نرفت،زده بودیم توخط هیجان و این حرفا چسبیده بودیم به توپ بسکتبال و سبدش... سرما رو میزدی ته ما رو میزدی تو زمین بسکتبال و باشگاه و از لین حرفا بودیم...هی مادری و خواهریا نشستن پاشدن گفتن :دختری یوقور و بد قواره میشی از ظرافت می افتی !یه نگاه به رفتارت بنداز چقد پسرونه شده؟؟؟

من:

خلاصه بندگان خدا انقدر نشستن و پاشدن واریس گرفتن ،ولی ما آدم نشدیم...خلاصه شو بگم این شد که یادگار ما از کله خرابی نوجوونی که هفت سال از عمر ناقابل رو واسش صرفیدیم این شد که یه قد بابا لنگ درازی برامون موند و چند تا انگشت کج و کوله،

البت بگمااا ما خانوادگی ژن شم داشتیم کلا قد مردای خاندانمون از 180 بیاد پایین عاااااره بهله؛

کلا از روزی که یادمه دوستامو از بالا نگاه میکنم...این کله خرابیه هم دور از جون مثل کوت(استعمال سرک از کلمه کود)حیوانی عمل کرد و ما هی رشد کردیم هی رشد کردیم هی رشد کردیم....


این زرده منم ،دور و بریا هم دوستان و بستگان و الخ از این عنوانا...