شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

بازخوانی یک کلمه

غلط نوشتیم...تفکر دخترامونو به اسم انقلابی بودن غلط نوشتیم...خواستیم شهدا رو الگوشون کنیم خواستیم مفهوم شهادت رو بهشون یاد بدیم تا مادران شهید پرور نسلشون از بین نره...

اما حالا یه نسل دختر جنگنده داریم که اگر از هر کدومشون بپرسی اگر خدای نکرده جنگ بشه چی کار میکنی؟ یقینا فکر میکنه باید مسلسل و آرپی‌چی بگیره دستش وبره خط مقدم نارنجک بندازه طرف دشمن...اگرم عشق شهادت باشه که فقط فکر میکنه باید با گلوله تفنگ دشمن یا منافقا تیکه پاره بشه تا خدا شهید محسوبش بکنه وگرنه شهادت کیلوییه و دوس نداره...اینا که میگم جوک نیست تفکرات خیلی از دخترای مذهبی دور و برمه به خدا یکی دوتا هم نیستنااااا


دوستم زنداییش به تازگی فوت کرده،هنوز چهلمش نشده خیلی جوون بوده؛ دخترش هنوز ازدواج نکرده.از دوستم پرسیدم: چطور فوت کرد؟ میگه:یه قارچی رفت توی ریه هاش؛ چون شیمیایی بوده نتونسته دوام بیاره...اینو که گفت منم مثل امثال خودم سریع توپ و تفنگ و خط مقدم اومد جلوی چشمم...گفتم چطور شیمیایی شده؟یه چیزی گفت هنوز تا ته وجودم میسوزه...

:زمان جنگ با مادر بزرگم میرفتن لباسای رزمنده ها رو می‌شستن،البته بهشون میگفتن ممکنه این لباسا شیمیایی باشه ولی معلوم نیست کدومشون،اینا هم که دلشون نمی اومده رزمنده ها با اون شرایط سخت لباس کثیف بپوشن دلشونو میزدن به دریا و می‌شستن...از شانس زندایی من لباسای شیمیایی رو شسته و...

با خودم میگم مگه شهادت شاخ و دم داره؟ یعنی تو اسلامی که جهاد برای زن ممنوع شده هم جایگاه شهادت برای زن هست...

کاش یه بار دیگه یه نگاه به آموزه های دینمون بندازیم.کاش تشخیص بدیم کی الگوی کیه؟ چی برای کی باید الگو باشه؟  کاش دوباره دفاع مقدس رو واسه زنهامون تعریف کنیم؛ دوباره نقش زنان توی دفاع مقدس رو بازخوانی کنیم نه فقط قسمتایی که مجبور شدن توی بن بست برای دفاع از هیثیتشون و خانوادشون اسلحه دستشون بگیرن که شاید به سه چهار درصدم نرسه...اون نود وهفت درصد بقیه شو پیدا کنیم.اون نود وهفت درصدی که شاه کلید الگوهای زینبی جنگ هشت ساله بود...اون نود و هفت درصدی که مظلوم و ساکت ما رو نگاه کرد تا فراموش شد!





پ.ن: شاید بشه این پستو از سری همون دختران شهر من،شماره ۳ حساب کرد. اما انقدر موضوعش برام مهم بود که تصمیم گرفتم بهش شخصیت مستقل بدم...بهله