شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

پیشواز عید

یک سال دیگر هم زنده بودم و به شب طلوعت روی زمین نزدیک شدم ای طلوع زندگیم... ای خورشید ضربت خورده نور تو را با آن شمشیر هزاران بار تقسیم کردند و در وجود ما ریختند تا محکمتر عاشق شویم حتی اگر با پرده های ضخیم جای قدمهایت را روی دیوار بیت خدا بپوشانند تا تو را از یاد ببریم، حتی اگر نخل هایی را که کاشته ای از ریشه قطع کنند تا  صوت قرآن خواندنت در میان آنها را طع از گوش های ما بربایند؛ حتی اگر خلافت را از تو غصب کنند تا معجزه ی گره خوردن راهت بر نبی خدا را از صورت تاریخ محو کنند...دوستت داریم هنوز،با همه ی این حتی ها...ای پدر همه ی آنچه پدر میخواهد روز تولدت بر آسمانیان و تبعیدیهای زمین مبارک...


امسال هم موفق به رفتن به اعتکاف نشدم،در عوض مهمان سفره گرم صاحب ایران علی بن موسی الرضا (ع) هستم انشاالله،و اگر توفیق داشتم یادتان خواهم کرد در کنار پنجره فولادش...حلال کنید و به امام زمان(عج)  ببخشید آنچه را که از من بخشیدنی نیست