شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

پریشون نوشتای روزانه شاخ روان

رفته بودم خیر سرم مثلا ملاقات مادری ،خودمو به زور بردن انداختن زیر سرم ...یه دقه هم مادری رو ندیدم،نه فک کنی از غم مادر پس افتادماااا نه! گلاب به روتون گلاب به روتون روم به دیفال از اسهال ناشی از مسمومیت و اتمام آب بدن...



 پ.ن : عجب شب جهنمی بود دیشب.خدا نصیب کافر زندیق نکنه...مرگمو به چشم دیدم قشنگ!  

 

پ.پ.ن:نمدونم چرا این چن وخته از آسمون واسم می باره،افتادم تو سراشیبی نکبت نمتونم ترمز کنمااااا...باز خوبه خدا رو دارم.