شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

مامانها کارآگاه به دنیا می آیند

مامانا کارآگاه به دنیا می آیند

یه روز گند و حال به هم زن با یه دنیا  خستگی از دانشگاه می اومدم 

با حال خراب داشتم میرفتم خونه انرژی خونمم به شدت پایین بود

 سر راه رفتم مسجد محل یه نمازی بزنم تو رگ بلکه چار تا دوست ببینم حالم جا بیاد...

شانس خوب یکی از بهترین دوستامو دیدم تازه متاهلم شده( نمدونم چرا این روزا همه تو خط تاهل و از این حرفان؟) داشت با خودش می خندید یه وقتایی هم یواشکی ریسه میرفت...کلا از اون تیپ آدماییه که یه دقه بشینی کنارش روده واست نمیمونه...

رفتم پیشش می گم خجسته ای ها؟؟؟نیشتو ببند!

نگاهم کرده هنوز میخنده میگه اگه واسه‌ت بگم چی شده توهم می خندی...

وقتی تعریف کرد دیگه هر دو با هم ریسه میرفتیم...

زنای مسجد یه جوری نگامون میکردن انگار از امین آباد فرار کردیم:

با مامانه نشسته بودن تو ماشین باباش، تا باباهه پیاده شده از سوپری خرید کنه 

طبق معمول مامانه شروع کرده به جوریدن داشبورد و سوراخ سمبه های ماشین.عادت داره

انگار که همه چیز رو باید چک کنه...یه دفعه برگشته دوست  منو نگاه کرده 

یه چیزی که تو دستش بود رو نشون داده  

با عصبانیت میگه این چیه؟دوستینگاه کرده گفته قرصه دیگه!!! گفته چه قرصی ...

به بسته ش نگاه کرده هیچی روش ننوشته بود.فقط نوشته بود آلفا...

مامانه چشم درشت کرده میگه نکنه قرص اکس باشه

دوستی گفته مامان بی خیاااااال دارییییییی راجع به بابای مظلوم من حرف میزنینه یه جوون ۲۰ساله خلاف کار!!!

میگه فک کردی ...دود از کنده بلند میشه.بابای بیچاره از همه جا بی خبر اومده سوار ماشین شده 

مامانه نه گذاشته نه برداشته با لحن کارآگاه کاستر گفته حالا دیگه اکس میخوری؟

چشمای باباهه هزار تا شده مبهوت مامانه رو نگاه میکنه: چی میخورم؟؟؟؟؟؟ 

مامانه هم برگ برنده رو رو کرده و قرصه رو مثل پرچم رو هوا تکون داده که ایناهاش مدرک به این گندگی رو که نمیتونی انکار کنی.باباهه قرصه رو که دیده زده زیر خنده...

طفلک بدون حرف جلوی دارو خانه  منتخب مامانه نگه داشته دسته جمعی رفتن تو دارو خونه 

مامانه با لحن بازرس درک از دارو ساز به عنوان شریک جرم پرسیده:این چیه ؟

دکتره با تعجب گفته :معلومه دیگه سنگ فندکه ...

مامانه که خودشو واسه اقدامات خشونت آمیز بعدی آماده میکرده یهو وا رفته:سنگ چیه؟

بعد از اینکه دکتره دقیقا راجع به سنگ فندک توضیح داده 

مامانه سرشو انداخته پایین مثل بچه هایی که خراب کاری کردن میبینن هوا پسه

یواشی از دارو خونه جیم زده بیرون ... 

حالا سوالی که مطرح میشه اینه که واقعا مامانها ذاتا کارآگاهن آیا؟

خدایی آدم زندگی مردمو که میبینه غصه خودش یادش میره ....

یادم باشه از مامانم بپرسم ببینم از این کارآگاهی ها واسه بابای بیچاره‌م کرده یا ؟

اگر کرده نتیجه چی بوده با ذکر مثال نام ببره...۲نمره

(اینم بازخورد امتحانات)