شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

یک مناظره ی ساده

 بی آر تی تا خرخره پر بود. آخه هشت صب آدم بایستی تو رختخواب باشه نه توی شکم این خانم بغل دستیه که بوی گند کرم پودرش خوابو که هیچی نفس آدمو میپرونه ....پیچ میپیچه اتوبوس یکم دیرتر میپیچه ،یه گله آدم همه با هم همزمان موج مکزیکی میزنیم ،آرنج دختر کناری میره میچسبه به زبون کوچیکه م

من: خخخخخخخخخ خانم لطف لطف لطفا ای این دستتونو....خخخ

یه پیرزنه: ای بابا خانم کشتیش دستتو از حلقش دربیار!!!!

خانمه : واه واه چه نازک نارنجی بی آر تیه دیگه!!!!


این چکیده ی وضعیت ...حالا تو این وضعیت یکی از این زنایی که نشسته برگشته با لحن چندشی به دختر این وری من میگه : ایششششش این چادرتو جمع کن کثیف میکنی لباسمو!!!

من:  |-:

دختره یه نگاه قشنگی‌ به زنه کرد و گفت خانم مانتو تونو چند خریدید؟

زنه: به وسع شما نمیرسه به دردت نمیخوره!

من یواشی زیر گوش دختره میگم : بیا جامونو عوض کنیم حالیش کنم وسع یعنی چی!

دختره خنده‌ش رو فرو خورده میگه: نگفتید چند خریدید؟

زنه که پلکاش از شدت افاده بال بال میزد گفت: ۲۰۰ تومن( حالا به مرگ باراک همون مانتو رو تو هفت تیر زده بودن ۱۳۰....اااا میگم به مرگ باراک ،باور کن!) 

دختره واضحتر خندید و گفت :  من هفته ی پیش چادرمو دوختم. فقط پارچه ی چادرم ۲۵۰ تومن دراومده خیاط ۲۵ تومن گرفت دوخت ،میشه ۲۷۵ تومن  فقط چادرم انقدر می ارزه ،به علاوه ی اون همه ی چیزایی که شما پوشیدید رو خریدم و پوشیدم حالا وسع کدوممون کمتره؟

من: «-:  ....  پس خانم بیزحمت مانتوتونو جمع کنید چادر ما کثیف نشه!!!

زنه: ©-:

راننده ی اتوبوس:  |-:

آرنج خانم بغل دستیه  «