شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

قصه ای برای خدا

همیشه ازمون خواستی به کمال برسیم؛ به اعلا درجه ی وجودی که در ما خلق کردی .خودتم وسیله ی کمالو واسه مون گذاشتی...بقیه نمیدونستند ،تو میدونستی.فقط تو راز آفرینش متفاوت جن و انسانو میدونستی...خودت بارها به همه گفتی من یه چیزی میدونم که شما نمیدونید.


 خدا به شیطان گفت چرا برای آدم سجده نکردی؟ گفت من از اون برترم اون از خاکه من از آتش! آیه ۱۲ سوره اعراف


منو از گل آفریدی ،فقط آزار آتش میتونه گل رو پخته کنه و به کمال برسونه.به همین خاطر شیطانو از آتش آفریدی...

تقصیر شیطان نیست،تقصیر آدمم نیست،حتی تقصیر حوا هم نیست... این خواست توئه، برای کامل کردن بهترین قصه ای که آفریدی...شیطان بیچاره خودشم نمیدونست که باید آدم بده ی داستان عشق منو تو بشه تا این عشق بزرگ نصیب هر بی لیاقتی نشه،تا عشقمون متمایز از همه ی عشقای دنیا بشه...فقط تو راز این پازلو میدونستی،فقط یه عاشق واقعی میتونه این طور واسه معشوقش سنگ تموم بذاره.چقدر لیاقت من واسه عشق تو کمه.چقدر...