شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

خوشبختی یا بدبختی؟بستگی داره از کدوم زاویه ببینیش!

با یه حالت متفکرانه ای میگه :

به نظرم زن و شوهرا دو دسته میشن  دسته ی اول نصفه ی اول زندگی شون گل و بلبلن و صلح و صفا و صمیمیت؛ولی نصفه ی دوم به جون هم می افتن (آمار خیانت بین مردا و زنان میانسالی که سالها از زندگی شون میگذره بیشتر از تازه عروس داماداست) دسته ی دوم هم کسانین که نصفه ی اول زندگی عین سگ و گربه به جون هم میافتن و همش مسابقات خروس جنگی دارن تو زندگی و اگه تا نصفه بعدی دوام بیارن سرمیان سالی یا پیری تازه به هم علاقه مند میشن و در کنار هم آروم میگیرن (این دسته شباهت زیادی به زندگی پدربزرگ مادر بزرگای ما دارن) :))))


نگاهش میکنم و میگم یه دسته رو جا انداختی دسته ای که از اولش لیلی و مجنونن و تا آخرش لیلی و مجنون می مونن خعلی نادرو کمیاب هستن ولی هستن 

میگه راسسسسست میگیااااا خوش به حال این دسته سومیا!!!!!!

میگم اتفاقا این دسته از همه بدبخترن چون به وسطای نصفه ی اول زندگی نرسیده یکی شون نفله میشه یا شوهره ورمیپره یا زنه...

فقط نگام میکنه ؛نمیدونه تایید کنه یا تکذیب :|||


برو صفر جان ...برو جان من

ماه صفر ماه سنگینیه ...خیلی سنگین

از من به شما نصیحت صدقه زیاد بذارید زیاد و درست و حسابی :)

نه از اون صد تومنی پاره ها... اونا نهایت از بلایایی مثل آبریزش بینی یا ابطال وضو نجاتتون بده 

برای کاری که واسه خدا میکنید ارزش بذارید که خدا دلش برداره ازتون رفع بلا کنه...به قول حاجاغا والا



پ ن:هر چی بلای آسمانی و غیر آسمانی بود توی این ماه به من یه نفر نازل شد 

خدایا توبه :)))))


شاخی متولد میشود

خاص ترین هدیه ی خدا توی روز تولد آدم میتونه این باشه که اولین روز برفی سال رو درست همون روز به زمین هدیه بده ...

هر سال همین روز به خودم میگم تولدت مبارک سه رک یک سال از جوونی دورتر شدی امروز...

امسال به خودم گفتم پیر شدنت مبارک...

بیست و سه ساله شدم امروز ...بیست و سه! 

چقدر زود رسیدم به سنی که توی ناباوری  رویاهای کودکیم منتظرش بودم ...شاید وقتی سی و سه ساله شدم از امروزم ناباورتر باشم؛ اگر زنده باشم :)))) 

اوقات قهوه ای به وقت شاخ روانی

بدترین حالت ممکن :

مهمون رسسسسمی داشته باشید 

دیر کنن...تو از شدت دشویی نتونی صبر کنی و بپری تو مستراح،

 بعد یهو برسن در حالی که تو توی دشویی گیر کردی!

تازه بدترم میتونه بشه :)

وختی از دشویی میای بیرون یه دنیااااا رایحه بیاری بیرون که در حالت عادی احتمال ایجادشون منفی درصده!!!!

من دیگه حرفی ندارم ،با این شانس گهی که داری تنهات میذارم :)))

نظریات جامعه شناختانه ی مجازانه ی شاخی جان

به نظر من آدما در مواجهه با فضای مجازی چند دسته میشن :

یه دسته کسانی که زیاد از حد از این فضای لنگ در هوا وموجوداتی که مثلا اعضاش هستن انتظار دارن ... اینا همونایین که تو فضای مجازی عاشق میشن یا دنبال شوهر یا زن میگردن یا در سطوح بالایی یافت شدن یه دوست یا رفیق درست و درمون وااااقعی از این فضا رو باور دارن ...کسایی که با روشنفکر پنداری خاصی که دقیقا مختص دو دهه ی قبله(زمانی که تازه رایانه وارد جامعه های جهان سوم شد)خیلی ساده لوحانه تسلیم فضای خوش رنگ و لعاب غیر واقعی میشن ...این دسته که هیچی...واقعا دیگه حرفی راجع بهشون ندارم چون معلوم الحالن :)))

دسته ی دوم افراد مجازی سیاه پندار هستن.

کسانی که فضای مجازی رو کلن و جزعن سیاه و مخوف و ذاتا فساد میبینن و هر کی عضو این فضا باشه دشمنی با سوء نیت محرز میبینن که قطعا تمام حرفاش دروغه 

این دسته افرادی هستن که نمیتونن وارد فضای مجازی نشن  و انگار مجبوووورن که مجازی باشن مثل بقیه اما خیلیییییی هم ازش میترسن به سان حیوان باوفای دو حرفی دقیقا :))))

اینا همونایین که عکس پروفایلشون سیاهه یا انقد اسم پروفایلشونو مخفف و عجیب غریب مینویسن که حتی نمیفهمی دختره یا پسر کلا از دادن هرگونه اطلاعات حتی بی اهمیت و پیش پا افتاده اجتناب میکنن ...اصلا رمز آلود بودن و مبهم بودن از ویژگی های بارزشونه .این افراد گاهی در اثر وسواس شدید به درجات شدیییید بیماری خود معصوم پنداری و دیگر فاسد پنداری مجازی میشن که عواقب خطرناکی داره

این افراد برخلاف چیزی که انتظار میره از افراد اول نسبت به فضای مجازی شکننده تر هستن و اتفاقا ممکنه در برهه ای از زمان به دلایل کاملا نامعلوم و عجیبی دچار روابط افراطی مجازی بشن و با شکست شدیدییییی که میخورن به کوه تلمبار شده ی بی اعتمادیشون اضافه میکنن و گاهی حتی سیاهی دنیای مجازی رو توی مغزشون به دنیای واقعی هم میکشونن !!!!

اگر راجع به این دسته این همه حرف دارم به خاطر اینه که زیاااااااااااد توی این فضا باهاشون برخورد داشتم و سعی کردم باهاشون خیلی محتاط برخورد کنم اما با این حال خیلی از طرفشون بهم حمله شده...


به نظرم میشه قایل به وجود دسته ی دیگه ای هم بود  آدمایی که از فضای مجازی به اندازه ی خودش انتظار دارن و استفاده ی معقول رو به خودکشی و اینترنت غرقی ترجیح میدن و علاوه بر رعایت حدود زندگی شخصی و عقیده ای خودشون با آدمای مجازی دیگه خیلی عادی و بدور از انتظار خاصی ارتباط برقرار میکنن...وکلن انتظار ندارن که یه دست از وسط صفحه ی گوشی یا لب تابشون بیرون بیاد برای بردن اونا به دنیای رویا ها یا برای خفه کردن شون و شیدنشون به قعر درک...

انصافا سخته جز دسته ی اعتدالی سوم بودن مخصوصا برای ایرانی جماعت


شاخی جان جهنمی

بعضیا بعد از مرگ جهنم اعمالشونو همون طوری که تو دنیا فکرشو نمیکردن باشه ملاقات میکنن

اینا خیلی بیچاره ن 

ولی بیچاره تر از اونا کسیه که تو دنیا هم جهنمشو ملاقات کنه ...

سوختن، هم تو دنیا هم تو آخرت دیگه عاخر نکبتبختی محسوب میشه به نظرم!!!

دعا میکنم کسی دچارش نشه ...آمین


خاطرات یک ماهیانه بگیر

اصطلاح سر برج برای من و خواهری اصطلاح خعلی دلچسب و دوست داشتنیه ..کوچیکتر که بودم (خعلی کوچیک) نمیدونستم معنی برج دقیقا همون ماه حقوقیه .فکر میکردم برج یه مکان بلنده که مردم میرن از بالاش پول برمیدارن...هر وقت مادری میگفت پولم تموم شده میگفتم مامااااان؟کی میریم سر برج؟

مادریم میخندید و میگفت تا چند روز دیگه میریم.

بزرگتر که شدم فهمیدم که حقوق ثابتی در این روز مخصوص ،به من و خواهری کوچک و خواهری بزرگ(تا وقتی مجرد بود ) تعلق میگیره درست مثل بقیه ی حقوق بگیرا و این شروع ماجرا بود:

من       پدری سربرجه ماهیانه ی ما رو بده 

پدر ی       عه؟!کاش زودتر میگفتی ماهیانه رو دیشب دادم به رفتگر محله 

من:| پدری شوخو نکن حق کارگر خوردن نداره پول مارو بده زن و بچه مون چشم به راهن

پدری:))))))) باشه ولی این ماه به خاطر کم کاری کسر حقوق داری 

من:/ رد کن بیاد پولمو تا به زور متوسل نشدم 


اصل پولو که میگیرم تلاش برای گرفتن اضافه تر شروع میشه :پدررررررییییی!؟؟!!؟؟

بی مقدمه میره سر اصل مطلب:دادم به گدا اولی اگر زورت میرسه برو ازش بگیر (منظورش خواهری کوچیکتره) 

و اینگونه است که هر کسی زودتر پدری رو پیدا و ایضا خفت کنه ماهیانه ی بیشتری کاسب میشه  :))))))


مای شاخی فامیلی

همه غرق مستند حیات وحش چایی میخوریم  

"گله ی گرگا به بچه گاومیشا حمله میکنن گاو میشای بزرگ سال رگ غیرتشون باد میکنه بدو بدو میان به گرگا حمله میکنن و دور بچه ها رو میگیرن ...گرگا که کمترن عقب نشینی میکنن"

حالا واکنش خانواده ی ما

پدری: ا ا ا ا بگییییر دیییییییگه بی عرضه !(به گرگا میگن)

خواهری :آخییییییی نگرفت ، خیلی گرسنه بودااااا

مادربزرگی:حالا یکی تونو میخوردن نمی مردین که این همه اید!!!! (به گاومیشا میگن )

انقدر خانواده ی رقیقی هستیم ما ...اصلا تفاوت نشان خانوادگی ماست...

تازه اینا که خوبن خوبترم داریم :

من:اون سفیدا که دنبال گاومیشا میدویدن چی بودن؟

پدری: /

خواهری:|

مادربزرگی :O

گرگا :)))))))


شاخی جان خرخون

از یه خونه ی خالی میشه استفاده های متعددی کرد 

یکی از مصارفش اینه که در سکوت کامل انقدر کتاب بخونی تا جونت دربیاد ...سااااعتها و ساعتها

استفاده ی دلچسبیه مخصوصا در دوران کنکور 

امتحان کنید :)

شاخی دلتنگ

تو که نیستی حتی حال گلدان های خانه هم خوب نیست از دست من آب نمیخورند اصلا

دل میوه های یخچال هم برایت لک زد 

و شعله ی اجاق گاز که من را نمیشناسد غریبی میکند و روشن نمیشود

ببین مامان حتی اثاث خانه هم بهانه ی تو را میگیرند




پ.ن:مادری رفته زیارت ارباب کربلا ،دلتنگ رایحه ی لباسشم و دلخوش دعای گوشه ی صحنش ...