شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

دوستی به ارزش همه ی ضررهای دنیا

از فضای سنگین کلاس و استاد اعصااااب خرد کن به بهانه آن تراک فرار میکنیم و میزنیم به شلوغی خیابون ولیعصر 

خیلی مصمم خرکش کنان منو میبری تو یه کافه جدید که امروز کشف کردی . خعلی با کلاس دو تایی قهوه موکا سفارش میدیم و از اول تا عاخر با هر قلپ قهوه یه دونه از غر غراتو قورت می دم. بلند که میشیم حال تو خوبه اصلا هر دومون شنگول شدیم !

اول قپی میای که من حساب میکنم و ده تومنی تو میگیری دستتو هی منو میزنی کنار، بعد یهو قبضو میدی دستم .رنگم مثل رنگ خودت میپره و شنگولی تبدیل به خماری میشه! تند تند پولامونو از سوراخ سمبه های کیفمون بیرون میکشیم و به زور جورش میکنیم و برای هر قهوه پونزده هزار تومن اخ میکنیم و مثل تیر از چله ی کمون از مغازه درمیریم که یه وخت بابت نفس کشیدن هوای گرمش و دید زدن شیرینیای پشت ویترینش عوارض اضافه نشه به قبض ...

تو سرما میدویم تا به کلاس بعدی برسیم منم هی دارم بهت غر میزنم بابت پیشنهادت و دوتایی میخندیم و فحش میدیم به مردک سیبیلوی قهوه ساز ...

عاخر سرم میگی کاش حداقل گفته بودیم یه قاشق شکر اضافه رو بریزه بیشتر بیارزه!!!

من دوباره شروع میکنم به غر زدن 

و تو فقط میخندی   :))))))


خب من از این بیشتر چی میخوام؟تو داری میخندی!


لن تبرد ابدا

عشق یعنی 

فقط یک بار ملاقاتش  کنی و بقیه ی عمرت رو

با خاطره و رویای همون یک بار زندگی کنی

روزا بهش فکر کنی 

و شبا خوابشو ببینی


ورود ممنوووووووووووع :)))))))

مادری  در حال حرص خوردن:

تو یه چیزی موقع حرف زدن بهشون میگی...پسرای دسته گل مردم مثل مار گزیده ها از خونه ما فرار میکنن !!!

من در حال زدن یک لبخند کااااااملا نامحسوس :

گفته بودم اگر خواستگار راه بدی خودت باید زنش بشی ...خودت جدی نگرفتی 

ببخشید خانم من شما رو جایی ندیدم؟

یه مهمون تو حیاطمون داریم 
یه بچه گربه ی 
تنها که به خاطر لگد بچه های توی کوچه  شکمش آسیب دیده و هیچی نمیخوره 
یه بچه گربه ی اهلی که حتی اگر نشناستت دور پاهات میگرده و خودشو واست لوس میکنه...
یه بچه گربه ی خوشگل و مریض که پدری به ضرب سرنگ بهش جوشونده میده تا دلدردش خوب بشه 
یه بچه گربه که نگاهش خعلیییی خاصه ، 
از اون نگاها که میپرسه توم مثل من تنهایی؟
و منتظره جوابت نمی مونه و بازم با نگاهش بهت میگه غصه نخور تنهایی خعلیم بد نیست.
تو حیاطمون یه مهمون داریم یه مهمون تنها و زخمی و شاید موقت که خیلی برام آشناست ...آشناتر از کسانی که میشناسم!

منبر

کار به جایی میرسه که واسه بیداریت کمه 

تو خوابم مشمول عذاب الهی میشی ...

اون موقع دیگه وقتشه که بری بمیری خب؟ 

برو بمیر ... لعنتی طلسم شده :)

شاخی عصبانی >:(

رسمشه انگار !
دنبالش که بدوی ازت فرار میکنه هر چقدر تندتر بدوی تندتر فرار میکنه ...به یه جایی میرسی که اون میگه میگ میگ بییییینگ و تو میمونی و یه عالمه غبار حسرت جاموندن.
ازش که فرار میکنی دنبالت میکنه هر چقدر تندتر فرار کنی تندتر میدوه دنبالت...به هر چیزی چنگ میزنی تا ازش دورت کنه اما برات دام پهن میکنه. انقدر بدو بدو دنبالت میاد تا یه جا از نفس بیفتی و خفتت کنه.
دلم میخواد از همین تریبون بهش بگم:
 ای تف بهت که انقدر پررویی 
دنیا رو میگم ...خعلی مسخره ست خعلییییییی

نظریات شاخی جان درباره خلقت

قصد تایید مسخره بازیای این فمنیستای بی معنی رو ندارم 

اما به نظرم فرضیه ی دنیای بدون موجود مذکرم  همچین چیز بدی از آب درنمیادااااا، مثلا :

بوی سیگار همه جا نبود 

توی مهمونیا همش حرف سیاست نبود

هیچ کسی نبود که منت پول درآوردنشو سرت بذاره

هیچ زن مطلقه ای وجود نداشت 

به هیچ دختری نمیتونستی بگی ترشیده

توی خیابون قدم به قدم متلک نمیشنیدی 

کسی نبود دنبال خالی بستن، خودنمایی و ساختن هیکل گلدونی باشه ...

به کسی راجع به همممممممه چی جواب پس نمیدادی 

کسی نبود به خونه داری ، دستپخت ،لباس پوشیدن ،حرف زدن و دوستات ایراد بگیره 

کسی به خاطر قمه کشی آش و لاش نمیشد 

آمار جرایم و بزه کاری به زیر یک دهم میرسید وهزااااااار فواید دیگر که در این مقال نمیگنجد 

برای مشکل بقای نسل هم می شد از روش گردافشانی استفاده کرد …

 فرضیه ی قابل تاملی به نظر میرسه 

کاش خدا سریع ردش نمیکرد 


خدایا نوکرتم عاخه من دیگه چرا؟

امان از روزی که خدا باهات شوخیش بگیره!!!

اگه توم سر شوخی رو باز کنی قطعا ماجرا ادامه پیدا میکنه و خب معلومه قطعا کی کم میاره:)

اگر بی جنبه بازی دربیاری دیگه محلت نمیذاره؛

اگر جواب شوخی رو با غر زدن بدی  سوسک میشی ؛

اگر هیچی نگی زشته خب بلاخره خداست نمیشه هیچی نگفت بی احترامیه؛

خلاصه نه راه پس داری نه راه پیش ...

باس بری خاک بیریزی سرت که خدا با تو شوخیش گرفته 


مرگ خاص برای عادم های خاص ۲

یه فامیلی داشتیم که به گمونم میشد شوهر دختر عمه ی مادری ... 

امروز خبر دادن سقط شد 

تنها جمله ای که تونستم بگم همین بود:

چقدررررر دییییررررر :/

 


برای توصیف بعضیا فقط میشه از جناب سعدی نقل قول کرد :

فی الجمله نماند از معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد ...

بعله !




کودک درون خانواده ی من :) بلاخص پدری

توی اتاق نشستم دارم جزوه می خورم ...

صداهایی که از بیرون میشنوم:

آهنگ بی وقفه ی پلنگ صورتی

خنده ی از ته دل پدری 

خنده ی خواهری از خنده ی پدری

(مادری طبقه ی پایینه صدا بهش نمیرسه وگرنه صدای خنده ی اونم می اومد)

خنده ی پلنگ صورتی از خنده ی خانواده ی من





پ.ن :صدای خنده ی خودم از درون اتاق می اومد به خاطر همین تو لیست بیرونیا ننوشتمش :)))))