شاخ روان
شاخ روان

شاخ روان

اطلاعیه دعوت به همکاری در عصباب کشی

اعتراف میکنم  هدف اصلیم از نوشتن خونده شدن نبود...که اگر بود نظراتو باز می ذاشتم که جذب وبلاگ دوبرابر بشه...اما خب حیفم میاد انقدر خواننده هام کمن ...تصمیم دارم مهاجرت کنم ...اما یه دلم اینجاست پیش نوشته هایی که چند ساله از عمق دلم بیرون ریختن...شدم یه بوم و دو هوا .اگر راهی پیدا بشه که بتونم مطالبمو ببرم وبلاگ جدید لحظه ای نمی درنگم ...از این روز طی اطلاعیه ای عاجزانه از خوانندگان صامت و غیر صامت در این عصباب کشی عظیم کمک میطلبیم.نظراتتونو از قسمت تماس بامن برفستید برام

 مرسی  اه :)))))

آشوبم .... آرامشم تویی

تیک      تیک      تیک     تیک     تیک    تیک 

هنوز نیم ساعتی به اذان مونده...

تیک    تاک    تیک    تاک    تیک    تاک    

هیچ وقت بهت گفته بودم صدای تیک تیک تسبیح شیشه ایت رو که العفوهای نماز شبتو میشمرن چقدر دوست دارم ؟ 

گفته بودم یواشکی چادر نمازتو برمی دارم و صورتمو توش فشار می دم و گریه میکنم؟

گاهی فکر میکنم همین تیک تیک تسبیح شیشه ای  تو تیک تاک ساعت لحظه های عمرمو طراحی میکنه... 

میدونم باز برام چله گرفتی...چون بین این همه طوفان عجیییییییب آرومم


بابا؟……………هان هان؟ هیچی بخواب

براش فرقی نداره چه طوری صداش کنی 

چه به لطافت صدای بال زدن پروانه ها بگی باباااااااا

چه تند وسریع  شلاقی بگی باباع

چه بلند و عصبانی بگی باابا؟

چه از دور صداش کنی چه نزدیک گوشش

چه اصلا صداش نکنی و یواشی مثل نوازش یه گل تکونش بدی 

چه با لگد بزنی به شکم قلمبه ش

چه اصلا قصد بیدار کردنشو نداشته باشی و فقط بخوای ملحفه بکشی روش 

یه جوری از خواب می پره انگار دور از جون با انبر دست روحشو از قالبش یوهو کشیدی بیرون...

با خواهری متر گذاشتیم گاهی تا دو متر و شصت سانتم موقع پرش از جا اوج گرفته... 

انقدر بد از خواب می پره که سر اینکه نوبت کیه بیدارش کنه دعواست...یا اینکه حاضریم تو خواب یخ بزنه اما با انداختن پتو اون جوری نپره هوا...هیچ کس حاضر نیست صحنه ی شبه سکته کردنشو (دور از جون) ببینه ...

خب عاخه پدر من موقع خواب عروج که نمیکنی چه خبرته انقدر بد به جسمت رجعت میکنی؟هوم؟

هر آنکس که لالایی بخواند لزوما خوابش نمیاد!

خبرم مسوول فرهنگی اتوبوس شده بودم...هر چی بالا پایین کردم که یه وظیفه بی دردسرتر بهم بدن فرمانده فقط با یه لبخند خبیث و معنی دار سر تکون داده بود :|

کل سفر عین همون حیوان موز خوار معروف بین اتوبوس بالا پایین می پریدم و حرف می زدم و وقتی به مقصد می رسیدیم به جای لذت بردن از مناظر و حال معنوی و این حرفا ضعف کرده و دهن خشک یه گوشه وا می رفتم تا مسوول اتوبوس بادم بزنه برای رینگ بعدی عاماده بشم...

در یکی از نطق های تاریخی مربوط به تحکیم خانواده و افزایش جمعیت و هول دادن دخترای سر به هوا در آغوش امر مقدس ازدباج، همچین اووووووج گرفته بودم که به مرحله تشر به دخترای بدبخت هاج و واجی که توی حلقم بودن  رسیدم .(خدا رو شکر جز رارنده مذکری در اتوبوس نبود چون چهار تا لیچارم بار مردا کردم که البته فک کنم گوش همون رارنده هم با من بود چون در اون مواقع خاص حس می کردم سرعت اتوبوس و لایی کشیدنا یکم شدیدتر میشه !) 

یه دفعه یکی از همین تشر خورده ها خیلی بی مقدمه برگشت گفت راستی خانم شما خودت متاهلی؟ :)

هیچی دیگه خعلی شییییییییییک و مجلسی ناک اوت شدم و صحنه رو بی صدا ترک کردم 

و گفتم :خب الان وقت میان وعده سسسسست ...تدارکات؟تدارکات کجایی بیا ساندیس بده بچه ها بخورن

و هر چی فحش بلد بودم زیر لب نثار فرمانده ی عزییییییززززززز کردم 


وقتی شاخی قاطی می کند

به بعضیام باید گفت بچه جان شما برو مشخاتو بنویس ...

عَی بابااااا

به سلامتی مرحومه

مادر بزرگی جان جانان یکی از شیرین ترین افرادیه که در فامیل من موجوده...هر مجلسی که میریم یه سوتی یه متلکی یه ضرب المثلی چیزی باید از خودش در کنه روح ما و صاحب خونه و رفتگان جمع رو شاد کنه  :)

 دیشب مجلس چهلم همساده عزیزمون سرور خانم بود که پیرو خاک سپاریش پست سفر نامه ی سرزمین عروجیان رو نوشتم. شیش تا بچه ش خود کشون و خود زنون برای مادر شاد روانشون توی خونه ی خود متوفی مراسم گرفتن عاخرشم افطاری دادن.ما هم به عنوان قدیمی ترین همسایه یا به قول مادر بزرگی همساده دعوت بودیم. بعد مراسم افطار طبق معمول  مادربزرگی شروع کرد به بلند بلند صلوات گرفتن از مجلس سه چهار تا صلواتو که گرفت موضوع کم آورد برگشت بلند گفت برای سلاااامتی صاحب خونه صلواااااااااات...

بغل دستیش گفت مگه صاحب خونه مرحوم نشده ؟؟؟؟

دیگه جمعیت نمی دونستن بخندن ؟صلوات بفرستن ؟

صلوات نفرستن؟ استایل مراسمو حفظ کنن؟ چه کنن؟؟؟؟ 

بچه ها بی منظورن...

دور تا دور خونه سیبیل به سیبیل مهمون نشسته 

بچه خواهری داره اون وسط بیخیال لوازم بازی شو ولو میکنه تا بازی کنه ... هر چند دقیقه هم دست هرکسی دلش بکشه یه دونه وسیله بازی میده تا همبازیش بشه.ملتم انقدر مفتخر میشن انگار اسکار گرفتن از ایشون ...

مادر بزرگم برگشته با ذووووووق بهش میگه به منم از این پازلا میدی؟

بچه نه گذاشته نه برداشته با یه ژست عصبانی میگه نخیییییر اینا مال تو نیست مال آدماست...

ما :/

مهمونا :• 

مادربزرگم :| 

خواهری :×

 

پ.ن:ایشون  مهمونا و غریبه هایی که به خونه ما تشریف میارنو آدما خطاب می کنن.ولی خب توضیحش برای آدما سخته...اینه که ما در این مواقع فقط از خجالت آآآآآبببب میشیم...



 

در جزیره ی احساستو قفل کن دوستاتو بی وفا ندونی

گاهی بعضی آدما رو دوست داری

بعضیارو بیشتر از بقیه...  

انقدری که وارد جزیره ی  اختصاصیت می کنی شون

همه ی همه تو براشون رو میکنی ،همه ی خوبیا و بدیاتو...

باهاش شیطنت می کنی و لحظه هاتو تقسیم میکنی  باهاش همسفر میشی ،هم سفره میشی ، هم فکر میشی؛اذیتش میکنی گاهی حتی کلافه ش می کنی ؛ بهش گیر می دی؛محبتتو انکار می کنی؛تو سرو کله ش می زنی ؛می ذاری بیاد جلو بهش زوایای مخفی درونتو نشون می دی درون خودت و زندگیت؛از ناگفته ها براش میگی؛دیوونه بازیاتو براش رو میکنی؛ ویژگی های منفی تو یواشکی نشونش می دی ؛خنده هاتو براش کادو می کنی و با یه ربان صورتی پرت می کنی تو بغلش؛ هیجاناتتو می ریزی تو دامنش و...بعد یک مدت حس می کنی واقعا دوستش داری ...نگرانیاش قبل از نگرانیای خودت توی ذهنت می چرخه.شادیاش قبل از شادیای خودت خوشحالت می کنه و...

اینجا خطرناکترین قسمت ماجراست.چون دقیقا همون لحظه ایه که قراره از اوج پرت بشی پایین...

چون اون شخص بی وفاترین و بی تفاوت ترین  عادمیه که وارد دنیای تو شده...در کوتاه ترین مدت ممکن و اولین فرصت در دسترس از زندگیش پاکت می کنه و ...می فهمی که هیچی این بین نبوده ،هیچی ...به همین راحتی!!! تو می مونی و یک دنیا خاطره که ذهنتو قلقلک می ده و دلتو تکون می ده . و به خودت می گی عاخرین باری که هواتو کرده و بی هوا به دلت سرک کشیده کی بوده؟و بعد زیر لب می گی نمی دونم...


از این نسل به اون نسل فرجه!!!شایدم فلجه :/

نمیدونم به خاطر پیشرفت تکنولوژیه یا به خاطر اینه که عاخر الزمونه یا به خاطر دهکده ی جهانیه یا به علت آب و هوای آلوده ست یا چی ،که سرعت تغییر نسل انقدر بالا رفته!!!قدیمترا که به سن پدر پدر جد بنده قد می ده،تقریبا هر صد سال یه بار نسل عوض میشد. بعدتر زمان خود جد گرامی ما هر پنجاه سال یه بار میگفتن مال نسل قدیمه،زمان ما هر دهه،مثلا میگفتن این دهه شصتیه این دهه هفتادیه...الان هر دو سال یه بار نسل عوض میشه .بعد نسل به نسل یا ابالفضللللل...من نمیدونم جهش ژنتیکی رخ می ده؟یا متد تربیتی عوض میشه؟ یا چشم و گوشا زود باز میشه؟یا از نوزادی همراه مولتی ویتامین و آهن شربت کاتالیزور عقل میدن به بچه هاااا؟؟!!! 

خدایی ما روز اولی که وارد دانشگاه شدیم نگهبان حراست گفت دخترم مدرسه راهنمایی کوچه پشتیه!

بعد ما در شرف فارغ التحصیلی از یکی از بانوان مسن توی لابی دانشکده سراغ یکی از اساتید دوره دکتری رو گرفتیم کاشف به عمل اومد این بانو خودش ورودی امسال کارشناسیه از نوع ۱۸ساله ش...تا سه روز شوک بودیم به همراه دوستان!!!

اون به کنار بچه های دهه هشتاد و نود دیگه واقعا نقطه اوج ماجران!!!

خداییش ما هم سن اینا بودیم بزرگتر میدیدیم (تو بگو یک سال بزرگتر)صد تا سوراخ قایم میشدیم سرمونو از ترس فرو می کردیم تو زیر بغلمون مبادا نگاهمون به نگاهش گره بخوره خاطرش مکدر بشه! بعد دیروز تو مجلس ختم قرآن پنج شش تا گودزیلا نشسته بودن تو اتاق خواب ما وسط مراسم با سه چهار تا دختر هم سن مون بلند شدیم رفتیم توی اتاق چند دقیقه نشستیم یه گوشه ، یکی از زیلا های عزیز بلند شد در حالی که به شدت پشت چشم نازک میکرد برای ما رفت به مامانش که دم در اتاق بود گفت: اااااه خسته شدیم از دست این بی نمکاااا خرس گنده ها اومدن تو اتاق نشستن اعصاب ما رو له کردن هر هر و کرکر!!!! نمیگن شاید ماچهارتا حرف بخوایم بزنیم اینا نباید بشنون :/

یعنی مارو با کاردک جمع کردن ریختن بیرون …:|

درباره نسل پساگودزیلاها که دیگه حرفی ندارم واقعا جز اینکه خودمو به خدا بسپرم...

سیاسی نوشت ؛ )

/-:

پس از وعده های آقای روحانی مبنی بر ایجاد گشایش پس از برجام ،و اتفاقا همزمانی این موضوع با تعطیلی کارخانه ها ، بر آن شدیم  معنای لغوی و اصطلاحی  لفظ گشایش را مجددا  بررسی نموده و در اصلاح آن اقداماتی بعمل آوریم : 


*گشایش : بَستایش . گل گرفتن . تخته کردنِ در ِ چیزی . انهدام. محو کردن چیزی بطوریکه خودش هم نفهمد روزی وجود داشته است .

*راهگشا : راه بندان ، ترافیک 

*بازگشایی : پلمپ مجدد . انقباض پی در پی 

*بگشای لب که قند فراوانم آرزوست : خفه شو 

*دل گشا : دلگیر . لانه مرغی -جایی که در آن گرد مرده پاشیده باشند .   

*پا گشا کردن : قلم کردن پای مهمان . 

*مشکل گشا : مشکل زا . گره انداز . 

*آجیل مشکل گشا : آجیلی که موجب یبوست (yobs)میشود 

*کشور گشایی : تقدیم اراضی کشور به بیگانگان . عهد نامه ترکمنچای 

*بخت گشا : ترشی انداز  

*چهره گشا : حال به هم زن . تهوع آور 

*الهی غنچه ی امید بگشای : خدایا مرگ مرا نزدیک بگردان


.:بعله....